آریا جوان
تعصب شناختی؛ مانعی برای مقابله با تغییرات اقلیمی
جمعه 24 اسفند 1397 - 02:19:19
آریا جوان - تعصب شناختی که به بقای اولیه‌ی ما انسان‌ها منجر شده بود،‌ اکنون مقابله با مشکلات بلندمدت تهدیدکننده‌ی حیات انسان‌ها نظیر تغییرات اقلیمی را دشوار کرده‌ است.

می‌دانیم تغییرات اقلیمی درحال‌وقوع هستند و این موضوع دراثر افزایش انتشار کربن ناشی از فعالیت‌های انسان نظیر تخریب زمین و سوزاندن سوخت‌های فسیلی به‌وجود آمده است. به‌گفته‌ی گزارش اخیر کارشناسان آب‌وهوایی، احتمالا در مدت‌ 11 سال، میانگین گرمای زمین 1.5 درجه‌ی سانتی‌گراد افزایش می‌یابد. در چنین وضعیتی، انتظار داریم خطرهای تهدیدکننده‌ی سلامتی، معیشت، امنیت غذایی، منابع آب، امنیت انسانی و رشد اقتصادی زیاد شود. همچنین، این کارشناسان دریافته‌اند افزایش دما هم‌اکنون سیستم طبیعی و انسانی را به‌‌طور درخورتوجهی تغییر داده و تشدید رویدادهای آب‌وهوایی، ذوب‌شدن قله‌های یخی قطب،‌ افزایش آب سطح دریاها، سیل و نابودی تنوع‌ زیستی را به‌همراه داشته است؛ اما این وقایع باعث نشده رفتار خود را به‌حدی تغییر دهیم که به توقف تغییرات اقلیمی منجر شود. بخش زیادی از دلیل این موضوع هم به تکامل ما برمی‌گردد؛ یعنی همان رفتارهایی که در گذشته به بقای ما کمک کرده بودند، اکنون به‌ضرر ما شده‌اند. مقاله‌های مرتبط:
تاثیر شدید تغییرات اقلیمی بر بهداشت جهانی پیامدهای تغییرات اقلیمی: سیل و خشکسالی بیشتر تغییرات اقلیمی سریع‌تر از پیش‌بینی‌ها فاجعه‌بار می‌شود
بااین‌حال، باید این نکته را به‌یاد داشته باشید که هیچ جاندار دیگری روی کره‌ی زمین وجود ندارد که با تکامل خود به ایجاد مشکلی با این ابعاد منجر شده باشد و درعین‌حال، هیچ جانداری هم مثل انسان از چنین ظرفیت درخورتوجهی برای حل آن برخوردار نیست. باتوجه‌به نحوه‌ی تکامل مغزمان در 2 میلیون سال گذشته، برای مقابله با تغییرات اقلیمی عزم جمعی نداریم. کونور سیل، روان‌شناس سیاسی و مدیر پژوهش One Earth Future Foundation (برنامه‌ای برای تقویت صلح بلندمدت) می‌گوید: انسان‌ها درک درستی از روندهای آماری و تغییرات بلندمدت ندارند. ما تکامل یافته‌ایم تا به‌سرعت به تهدیدها توجه کنیم. تهدیدهایی نظیر تروریسم که احتمال وقوع آن‌ها کمتر است و درعین‌حال به‌راحتی به یاد می‌آوریم را دست‌کم می‌گیرم و توجه چندانی به تهدیدهای بسیار پیچیده‌تری مثل تغییرات اقلیمی نداریم. انسان‌ها در مراحل اولیه‌ی زندگی بشری، با مشکلات روزانه برای زنده‌ماندن و توانایی تولیدمثل مواجه بودند. اطلاعات بیش‌ازحد برای مغز گیج‌کننده هستند و واکنش نشان‌ندادن یا انتخاب‌های اشتباه را به‌همراه دارد و ما را در موقعیت خطر قرار می‌دهند. به‌همین‌دلیل، مغز انسان به‌گونه‌ای تکامل یافته که اطلاعات را به‌سرعت فیلتر و روی موارد بسیار ضروری برای بقا و تولیدمثل تمرکز می‌کند. همچنین، طوری تکامل یافته‌ایم که تهدیدها و فرصت‌ها را به‌یاد بیاوریم تا بتوانیم در آینده از تهدیدها اجتناب و از فرصت‌ها استفاده کنیم (بدانیم از کدام منطقه‌ می‌توانیم به‌راحتی منابع غذایی و پناهگاه پیدا کنیم).
این تکامل‌های بیولوژیکی به صرفه‌جویی در وقت و انرژی مغز هنگام مقابله با حجم وسیعی از اطلاعات منجر شده‌ و توانایی انسان‌ها برای ادامه‌ی حیات و تولیدمثل را تضمین کرده‌اند. بااین‌حال، همین عملکردها در دنیای پیشرفته‌ی امروز کاربرد کمتری دارند و بُروز اشتباه‌ها در تصمیم‌گیری‌های منطقی یا همان تعصب‌های شناختی را باعث می‌شوند. تعصب‌های شناختی که در بقای اولیه‌ی بشر نقش مهمی ایفا کردند، اکنون مقابله با مسائل پیچیده و بلندمدت تهدیدکننده‌ی حیات ما، نظیر تغییرات اقلیمی را دشوار کرده است. روان‌شناسان بیش از 150 تعصب شناختی مشترک بین انسان‌ها شناسایی کرده‌اند که تعدادی از آن‌ها به‌خوبی نشان می‌دهد چرا عزم جدی برای مقابله با تغییرات اقلیمی نداریم. «تنزیل هذلولی» یا «تنزیل اغراق‌آمیز» (Hyperbolic Discounting) یکی از انواع تعصب شناختی است که به‌واسطه‌ی آن فکر می‌کنیم زمان حال بسیار مهم‌تر از آینده است. در بخش اعظمی از دوره‌ی تکامل‌، به‌نفع ما بوده که تمرکز خود را روی موضوعاتی بگذاریم که اکنون به خورده‌شدن یا کشته‌شدن ما منجر می‌شوند. درحال‌حاضر، این تعصب اجازه نمی‌دهد اقدامات مناسبی برای مقابله با مشکلات پیچیده‌تر و آهسته‌تر و دوردست‌ انجام دهیم. توجه‌نداشتن به نسل‌های آینده نیز نوعی تعصب شناختی است و نظریه‌ی تکامل می‌گوید انسان‌ها صرفا به چند نسل از خانواده‌شان اهمیت می‌دهند که شامل مادربزرگ یا پدربزرگ پدری یا مادری تا فرزند نوه‌ (نتیجه) می‌شود. با وجود آنکه می‌دانیم با کدام راهکارها می‌توان با تغییرات اقلیمی مقابله کرد، به‌سختی می‌توانیم درک کنیم فداکاری ما چه ارزشی برای نسل‌های بعدی خواهد داشت. از دیگر تعصب‌های شناختی «اثر تماشاگر» است که افراد از کمک‌کردن به دیگران در موقعیت اضطراری و حالتی اجتناب می‌کنند که افراد دیگری حاضر هستند. دلیل قانع‌کننده‌ای پشت این ماجرا قرار دارد. درواقع، وقتی حیوان وحشی خطرناکی در نزدیکی جامعه‌ی شکارچی‌گردآورنده کمین می‌کرد،‌ عاقلانه نبود اعضای گروه شکار کنند، چه‌برسد به اینکه بی‌دلیل جان افراد بیشتری را به‌خطر بیندازند. جامعه‌ی شکارچی‌گردآوردنده جامعه‌ای است که اصلی‌ترین روش معیشت آن تغذیه‌ی مستقیم از گیاهان خوراکی و حیوانات حیات‌وحش است. در گروه‌های کوچک‌تر معمولا مشخص شده بود چه کسانی باید با خطرها مقابله کنند و درنتیجه، این روش موفقیت‌آمیز بود؛ اما امروزه به‌‌دلیل این طرزتفکر، اغلب به‌اشتباه تصور می‌کنیم رهبران ما باید کاری برای بحران تغییرات اقلیمی انجام دهند و با بزرگ‌ترشدن گروه، این تعصب شناختی هم تشدید می‌شود.
«اشتباه با هزینه‌های بازگشت‌ناپذیر» یکی دیگر از گونه‌های تعصب شناختی است و انسان با وجود پیامدهای منفی یک روش، همچنان در همان وضعیت باقی می‌ماند. هرچه زمان و انرژی و منابع بیشتری برای این روش صرف کنیم،‌ به احتمال زیاد با اینکه دیگر نفعی برای ما ندارد، همچنان به آن پایبند می‌مانیم. با کمک این تعصب می‌توان توضیح داد چرا با وجود شواهدی که نشان می‌دهد می‌توانیم و باید به‌سمت انرژی‌های پاک و آینده‌ی بدون کربن برویم،‌ هنوز از سوخت‌های فسیلی به‌عنوان منبع اولیه انرژی استفاده می‌کنیم. این تعصب‌های شناختی بنابر دلایل متقنی تکامل یافته‌اند؛ اما همین تعصب‌ها اکنون به مانعی برای مقابله با بزرگ‌ترین بحرانی تبدیل شده‌اند که انسان‌ها مسبب آن بوده یا با آن مواجه شده‌اند. با اینکه تکامل بیولوژیکی انسان مانعی بر سر مقابله با مسئله‌ی تغییرات اقلیمی به‌شمار می‌رود، خبر خوشحال‌کننده این است که همین موضوع به انسان قابلیت‌هایی برای غلبه بر آن را نیز می‌دهد. به‌عنوان مثال، توانایی انسان برای سفر ذهنی در زمان را درنظر بگیرید که در‌مقایسه‌با سایر حیوانات منحصر‌به‌فرد است و می‌تواند رویدادهای گذشته را به‌یاد بیاورد و سناریوهای آینده را پیش‌بینی کند. درواقع، می‌توانیم پیامدهای متعدد و پیچیده‌ای را تصور کنیم و برای دستیابی به نتایج مطلوب در آینده، اقداماتی را مشخص کنیم که باید در زمان حال انجام شوند. برای مثال، با پرداخت حق بیمه به فکر ایام بازنشستگی خود هستیم و منافع بلندمدت را فدای منفعت کوتاه‌مدت نمی‌کنیم؛ اما وقتی باید اقدامات جمعی بسیار گسترده برای مسائلی نظیر تغییرات اقلیمی انجام شود، این قابلیت فردی ما برای تحقق آینده‌ای روشن از بین می‌رود. درواقع، به‌عنوان یک فرد می‌دانیم چه اقداماتی برای مبارزه با تغییرات اقلیمی باید انجام شود؛ اما پرداختن به این مشکلات نیازمند اقدامات جمعی در مقیاسی وسیع‌تر از قابلیت‌های تکاملی ما است. هرچه این گروه بزرگ‌تر شود، این موضوع مشکل‌سازتر می‌شود؛ هرچند این موضوع در گروه‌های کوچک، متفاوت است. به‌عنوان پستانداران نخستین‌پایه، برای همکاری با یکدیگر تکامل یافته‌ایم تا بتوانیم از قلمرو و منابع پایدار غذایی گروه دفاع کنیم و همین تکامل باعث شده تنوع ژنتیکی برای تولیدمثل داشته باشیم. آزمایش‌های انسان‌شناسی نشان می‌دهد به‌طور میانگین هر انسانی می‌تواند با 150 نفر رابطه‌ای پایدار برقرار کند که به آن عدد «دانبار» گفته می‌شود. دانبار عددی است که یکی از محدودیت‌های شناختی انسان را بیان می‌کند. روابط اجتماعی فراتر از این عدد شکست می‌خورد و افراد نمی‌توانند برای دستیابی به اهداف گروهی بلندمدت به اقدامات دیگران اعتماد کنند. شرکت فیلم‌سازی Exposure Labs که مستند‌های «در تعقیب یخ» و «در تعقیب صخره‌های مرجانی» را ساخته است، از فیلم‌های خود برای بسیج مردم استفاده می‌کند تا درزمینه‌ی تغییرات اقلیمی دست به اقدامات محلی بزنند. به‌عنوان مثال، در کارولینای‌جنوبی که رهبرانش تغییرات اقلیمی را منکر بودند، شرکت مذکور با نمایش فیلمی، بحث‌‌ها را دراین‌باره شروع کرد و از گروه‌های مختلف مردم نظیر کشاورزان و ماهی‌گیران و صنایع گردشگری درخواست کرد درباره‌ی تأثیراتی صحبت کنند که تغییرات اقلیمی بر آن‌ها گذاشته‌اند. سپس، این شرکت فیلم‌سازی برای اینکه مشخص کند ازطریق کدام اقدامات عملی می‌توان به اثرگذاری فوری در سطح محلی رسید؛ یعنی اقداماتی که با ایجاد فشار سیاسی لازم قانون‌گذاران را مجبور کند قوانین مرتبط را در سطح محلی یا ایالت تصویب کنند، با همین گروه‌های کوچک همکاری کرد. زمانی‌که جوامع محلی به اثر تغییرات اقلیمی بر منافع شخصی‌شان فکر کنند،‌ بعید به‌نظر می‌رسد تسلیم اثر تماشاگر شوند و به‌احتمال زیاد خود را درگیر این موضوعات می‌کنند. در این رویکردها، از چندین راهکار روان‌شناختی استفاده شده است: 1. وقتی‌ گروه‌های کوچک موظف می‌شوند راهکاری برای خودشان پیدا کنند، اثر مالکیت را تجربه می‌کنند؛ چراکه وقتی مالک چیزی باشیم، حتی یک ایده،‌ برای آن ارزش بیشتری قائل هستیم؛ 2. راهکار دوم مقایسه‌ی اجتماعی است که با نگاه به دیگران، خود را ارزیابی می‌کنیم. چنانچه در جمع گروهی باشیم که اقداماتی برای مقابله با تغییرات اقلیمی انجام می‌دهند،‌ به‌احتمال زیاد ما هم همین روش را پیش می‌گیریم. همین انگیزه را می‌توان در برنامه‌هایی دید که مصرف انرژی خانه‌های یک جامعه را باهم مقایسه می‌کند. پژوهش‌ها حاکی از آن است که وقتی مردم مصرف انرژی خود را ازطریق قبوض برق و آب و گاز با همسایه‌ی خود مقایسه می‌کنند، احتمال دارد مصرف انرژی خود را کاهش دهند.
بااین‌حال در بین تعصب‌های شناختی، «اثر قالب‌بندی» یکی از انواع قدرتمند و تأثیرگذار بر روندهای تصمیم‌گیری ما به‌شمار می‌رود. وقتی مشکلات به‌شکلی مثبت قالب‌بندی می‌شوند، انسان‌ها تمایل بیشتری به تغییر رفتار پیدا می‌کنند. به‌عبارتِ‌دیگر،‌ دیدگاهی که به تغییرات اقلیمی داریم، بر نحوه‌ی واکنش ما درمقابل این موضوع اثر می‌گذارد. مردم در اکثر مواقع به قالب‌بندی مثبت، مثلا انرژی پاک در آینده می‌تواند تعداد زیادی از مردم را نجات دهد، واکنش مثبتی نشان می‌دهند و برعکس، وقتی منفعل می‌شوند که گفته می‌شود دراثر تغییرات اقلیمی نسل بشر منقرض خواهد شد. سامانتا رایت، مدیرعامل Exposure Labs می‌گوید: اکثر مردم معتقدند تغییرات اقلیمی واقعی هستند؛ اما احساس می‌کنند قدرت مقابله با پیامدهای آن را ندارند؛ پیامدهای تغییراتی که بسیار دورتر از محل سکونتشان رخ می‌دهد. به‌همین‌دلیل، برای تحریک مردم باید به آن جنبه‌ی شخصی بدهیم و روی پیامدهای محلی آن تمرکز و اثرهای محلی و راهکارهای محلی تغییرات اقلیمی نظیر استفاده‌ی کامل مردم شهر از انرژی تجدیدپذیر را بیان کنیم. تغییر رفتار باید در سطح محلی اتفاق بیفتد. یکی از کشورهای پیشرو دراین‌زمینه کاستاریکا است که از سال 1997، مالیات کربن را برای سوخت‌ها در نظر گرفت و بخشی از درآمد حاصل از این مالیات را به کشاورزان و جوامع بومی برای حفاظت و احیای جنگل‌های استوایی کاستاریکا تعلق داده‌ است. این سیستم اکنون سالیانه 33 میلیون دلار دراختیار این گروه‌ها قرار می‌دهد و به کشور کمک کرده روند نابودی جنگل‌ها را معکوس و درعین‌حال موجب رشد و تحول اقتصادی شود. 98 درصد از برق استفاده‌شده در کشور کاستاریکا در سال 2018، از منابع انرژی‌های تجدیدپذیر تأمین شده است. کارلوس رودریگز،‌ وزیر محیط‌زیست و انرژی کاستاریکا می‌گوید: این کشور درحال‌پیشرفت است و تا سال 2050، قصد دارد به کشوری بدون کربن تبدیل شود. این تلاشی است که برقی‌کردن 70 درصد ناوگان اتوبوس‌رانی تا سال 2035 و کاهش تعداد خودروِ شهرها به نصف تا سال 2040 را شامل می‌شود. کلید موفقیت این روش تلاش‌های سازمان‌یافته در مقیاس وسیع است؛ تلاشی که صدها گروه و جامعه آن را درک و حمایت می‌کنند. درمقیاس گسترده‌تر، می‌توان به توافق‌نامه‌ی پاریس و برنامه‌ی بدون کربن اتحادیه‌ی اروپا تا سال 2050 اشاره کرد که نقش مشابهی دارند و چهارچوب اقدام مشترکی برای کشورها، شهرها، شهرک‌ها و بخش‌های خصوصی درزمینه‌ی مقابله با تغییرات اقلیمی به‌وجود آورده‌اند. پاتریشیا زوریتا، مدیرعامل شرکت BirdLife International (یک مشارکت جهانی سازمان‌های حفاظت از پرندگان) می‌گوید: برنامه‌ی بدون کربن اتحادیه‌ی اروپا تا سال 2050 از الزامات امروز در سطح جهان است که انگیزه‌ی کافی و آگاهی و اقدام عملی ایجاد می‌کند و از آن مهم‌تر، دیگران می‌توانند مشابه آن را در دستورکار خود قرار دهند. مهم‌تر از همه‌ی آنچه گفته شد، توانایی نوآوری مؤثرترین خصیصه‌ای است که در انسان‌ها تکامل یافته است. درگذشته، انسان‌ها موفق شده‌اند آتش، اختراغ چرخ و... را کشف کنند. امروزه، نوآوری‌ها به‌شکل پنل‌های خورشیدی، مزارع بادی، خودروهای برقی و قیمت‌گذاری کربن هستند. درکنار نوآوری‌ها، ارتباطات و فناوری‌هایی ایجاد کرده‌ایم تا بتوانیم این نوآوری‌ها را به دیگران منتقل کنیم. از سفر ذهنی در زمان گرفته تا رفتارهای اجتماعی مشارکتی و مهارت نوآوری و آموزش و یادگیری،‌ همه‌ی این پیامدهای تکاملی همیشه به ادامه‌ی بقای ما کمک کرده‌اند و این روند را ادامه خواهند داد؛ هرچند خطرها و تهدیدهای امروز با گذشته تفاوت دارد. تکامل انسان به‌نحوی بوده که می‌تواند تغییرات اقلیمی را متوقف کند و اکنون زمان اقدام مناسب رسیده است.

http://www.javanannews.ir/fa/News/111016/تعصب-شناختی؛-مانعی-برای-مقابله-با-تغییرات-اقلیمی
بستن   چاپ