آریا جوان
آقايون بگن چه جور زني دوست دارن ؟
سه شنبه 11 فروردين 1394 - 1:40:19 PM
بيتوته

مي داني رفيق! هميشه هر انساني براي خودش يک فانتزي براي زندگي متاهلي خودش دارد. گاهي زياد دور نيست اما در دسترس هم نيست.

دلم مي خواست زني بگيرم که فارغ از هياهو هاي تو خالي امروزه باشد . زني که از قرتي گري و فمينيسم بازي و دود و حيوان نگه داشتن مبرا باشد. اصلا قاطي اين روانپريش بازي ها نشود و بداند تمام اين ها از ضعف و عقده و تنهايي است.


وقتي از راه مي رسم به استقبالم بيايد و نان سنگک را از دستم بگيرد و لبخندي نثارم کند. دست و صورتي بشويم و چاي و قندي در کنارش آماده باشد. از اسرار کاريم هيچ نپرسد و بداند که مرد خانه خسته است. خانه را پناهگاهم کند. بوي خوش غذايش در خانه پيچيده باشد. نگاهش کنم و غم را فراموش کنم.

وقتي غذا مي آورد، کلي پرخوري کنم و او از اشتهاي مردش لذت ببرد. مي خواهم از زحمتش در خانه تشکر کنم. از دستپختش و از صبرش نيز. او را خانم خانه بدانم. هر از گاهي برايش گل بخرم و او خوشحال باشد و گل را دوست داشته باشد.

دلم مي خواهد خانواده ام را دوست بدارد و خانواده ي او مرا دوست بدارند. منزل مشترکمان اميد خودمان و خانواده هايمان باشد. مي خواهم هر از گاهي قهر کند و من نازش را بکشم او با لطافتي زنانه ناز کند اما زود آشتي کند. در خيابان و در زير باران با من قدم بزند و صداي پايش به من آرامش دهد. اگر خداي نکرده لقمه اي حرام به منزل بياورم اولين کسي که شماتتم کند او باشد.

راستي مي خواهم موقع نماز خواندنش او را با چادر سفيدش تماشا کنم و لذت ببرم. مي داني دوست ندارم زنم بيرون کار کند. نمي خواهم اعصابش خراب شود. هر چه بخواهد از پولي که طبق وظيفه ام به او مي دهم تهيه کند.


جمعه ها در خانه کمکش کنم و گاهي برويم چلوکبابي. از فست فود و زندگي فست فودي بيزار باشد. چهره اش لطيف و بي ريا و معصوم باشد. لازم نيست خيلي زيبا باشد. براي زندگي قلب زيبايش را مي خواهم. چکمه بلند چرمي نپوشد و سريال هاي جم را نگاه نکند.
 
مي خواهم به او اعتماد کنم و او نيز به من. شب ها از آرزوهاش بگويد و از امروزش و من با اشتياق به حرف هاي او گوش دهم. ذليل من نباشد و رابطه مان بر اساس انسانيت باشد. نه من او را تربيت کنم! و نه او من را!

هرگز فحش ندهد و اگر من در محيط منزل فحشي به کسي دادم به من تذکر دهد. و اهل غيبت نباشد. هزاران خاطره با هزاران مرد نداشته باشد. مي خواهم ناموسم باشد. بداند که آزادي با هرزگي و فساد فرق دارد. مي خواهم به او اعتماد کنم و او نيز به من. شب ها از آرزوهايش بگويد و از امروزش و من با اشتياق به حرف هاي او گوش دهم. ذليل من نباشد و رابطه مان بر اساس انسانيت باشد. نه من او را تربيت کنم! و نه او من را!

مي خواهم هر جا که مشکلي داشت بعد از خدا اول مرا صدا بزند. اسمم را. و نور اميد در قلبش باشم. فرق زن و مرد را بداند. شعر بخواند، کتاب بخواند و گاهي بنشينيم و تفسير کنيم و گاهي من برايش چايي بياورم و بداند که بودنش چقدر ارزشمند است.

فرزندانمان را با مهر تربيت کند. به آنها رسيدگي کند اما هرگز قدم زدن زير باران را با مردش فراموش نکند. در موقع توانگري جلوي ولخرجيم را بگيرد و در موقع سختي کم نياورد. تنهايي و خلوتمان را داشته باشيم. مي خواهم گاهي کودکي کند و من نيز. اما نمي خواهم نمايش عشق به ديگران بدهيم. نمي خواهم در جمع يکديگر را عشقم و.... صدا کنيم. اسمم به اضافه آقا و اسمش به اضافه خانم. در مهماني خودمان را به يکديگر نچسبانيم. بعضي رفتارها متعلق به خلوت است و لاغير.

خلاصه رفيق ما که پيدا نکرديم. و همچنان عزب مانديم. نه اينکه خودم تحفه اي باشم ولي به اندازه يک فانتزي حق نوشتن که دارم............ تو هم حق نوشتن داري. راستي فانتزي هاي تو از همسر آينده ات چقدر به من شبيه است؟


http://www.javanannews.ir/fa/News/1871/آقايون-بگن-چه-جور-زني-دوست-دارن-؟
بستن   چاپ