آریا جوان
چرا بايد به دلمان اعتماد کنيم؟
پنجشنبه 28 مرداد 1395 - 9:26:45 AM
بيتوته
آيا تا به حال پيش آمده صداي درون تان را جدي نگيريد و بعدهم پشيمان شويد؟ اعتماد به درون يافت تان و الهامي که به شما مي شود يا همان حس ششم، چيزي است که شايد فکر کنيد تا به حال انجام نداده ايد، اما واقعيت اين است که تا کنون بارها پيش آمده که طبق آن عمل کرده ايد. موقعيت هايي را براي تان مي گويم که حس ششم تان سعي داشته چيزي به شما بگويد: . به اتاقي وارد مي شويد که دوستان تان در آن هستند، و احساس مي کنيد هواي آنجا براي تان سنگين است و چيزي به شما مي گويد که پيش پاي شما اتفاقي افتاده است. . کسي را براي اولين بار ملاقات مي کنيد و مو بر تن تان سيخ مي شود. . هر زماني که گفته ايد: " حس مي کنم چيزي اين ميان درست نيست ". . قبل از يک حادثه ي مهم دست و پاي تان يخ مي کند. . حس مي کنيد کسي که دارد براي تان چيزي را تعريف مي کند، همه ي ماجرا را نمي گويد. . جزء جزء وجودتان پيشگويانه فرياد مي زند " نه ! ". بسياري از ما قادريم نداي درون مان را بشنويم، اما تعداد کمي از ما درکش مي کنيم و حتي عده ي کمتري ياد گرفته ايم که به آن اعتماد کنيم. و فقط به چيزهايي اعتماد مي کنيم که ذهن منطقي ما آن را درست مي داند و تجربه کرده است. مغزي که در کله ي ماست، دليل مي آورد، تجزيه و تحليل مي کند، فلسفه بافي مي کند، و چيزي را که دريافت کرده معني مي کند. اما مغزي که در قلب ماست براساس ارتباط شرايط حاضر با روياها و خواسته هاي مان فعاليت مي کند، بر اساس اميدها، ياس ها و احساسات مربوط به خيانت ها و عهد شکني هايي که تجربه کرده. وقتي ترسي در وجودمان برانگيخته مي شود، مغز سرمان واکنش نشان مي دهد تا تحليل کند که آيا اين تهديد واقعي است يا اين که فقط براساس شرايط فعلي ترسيده ايد مثلا نبودن امنيت ظاهري. و اين همان جايي است که گاهي احساس شجاع بودن مي کنيد تا علي رغم ترس هاي تان عکس العمل نشان دهيد. گاهي لازم است محدوده ي امن هميشگي تان را ترک کنيد و وارد قلمرو دست نخورده ي الهامات درون تان شويد. چيزي که کشف مي کنيد شگفت انگيز خواهد بود؛ چيزي که به آن مي رسيد خودِ واقعي و زيبايي حقيقي تان است. شب ديروقت بود که خانه ي دوستم را ترک کردم و به سمت خانه ي خودم به راه افتادم. هميشه در اين مسير يک راه ميانبر داشتم و بارها پيش آمده بود که در تاريکي شب همين مسير را طي کرده بودم اما آن شب حس عجيبي نسبت به آن ميانبر داشتم. به حسم اعتنايي نکردم و ذهن منطق گراي من به من يادآوري کرد که اين مسير ميانبر 20 دقيقه زودتر من را به خانه ام مي رساند. با ورود به آن مسير، فهميدم که اشتباه کرده ام، حس شديدي از آشفتگي و پريشاني برمن مسلط شد و تمام بدنم از دستم به فرياد آمد، چيزي که قبلا هرگز تجربه اش نکرده بودم. بدون اينکه به پشت سرم نگاه کنم، حضور کسي را آنجا کاملا حس کردم، در کسري از ثانيه به من حمله ور شد و با زانو به کمرم کوبيد، نقش بر زمين شدم و او با دستش دهانم را گرفته بود تا ساکت بمانم، اما جدال من با او سروصداي زيادي به پا کرد، چيزي که مسلما به نفع او نبود و آن را نمي خواست، دويد و فرار کرد؛ خدا با من بود و من شانس آورده بودم، اما بايد به نداي درونم گوش مي کردم، تجربه اي فوق العاده وحشتناک بود! اعتماد به حس ششم تان اعتماد به خودتان است، آن را يک هوش دروني تلقي کنيد. به تمام اطلاعاتي فکر کنيد که با حواس پنج گانه تان جمع آوري مي کنيد( شنيده ها، ديده ها، لمس شده ها و چشيده شده ها)، و همه ي اين اطلاعات را با تمام تجربيات گذشته تان ترکيب کنيد، حالا تصور کنيد تمام اين اطلاعات نه فقط از صافي ذهن تان عبور مي کنند بلکه تمام بدن تان هم آن را پالايش مي کند. نتيجه، همان چيزي است که حس ششم و نداي درون ناميده مي شود؛ اطلاعات شخصي سازي شده اي که از درون تان نشات مي گيرد. نيرويي دروني و زيبا که سعي در هشياري شما دارد. 6 دليل اين که بايد به صداي درون تان بيشتر توجه کنيد 1. منبعي ديگر از اطلاعات در اختيارتان مي گذارد که منحصر به خود شما و نيازهاي شماست. 2. نسبت به نفوذ و تاثير ديگران حساسيت و آسيب پذيري تان را کمتر مي کند و به شما اجازه مي دهد درمورد چيزي که براي تان مناسب است فکر کنيد. 3. شما را از منطقه ي امن و آرام تان بيرون کشيده و به جايي مي برد که واقعا بايد آن جا باشيد. 4. شما را به سمتي هدايت مي کند که احساس مي کنيد " بايد " برويد و از چيزي که درست نمي دانيد دورتان مي کند. 5. شما را در طي مسيري که پيش رو داريد مرحله به مرحله پيش مي برد. 6. و در نهايت، و از همه مهمتر به شما کمک مي کند تصميماتي بگيريد که بعدها جاي تاسف و افسوس نداشته باشد.

http://www.javanannews.ir/fa/News/3418/چرا-بايد-به-دلمان-اعتماد-کنيم؟
بستن   چاپ