آریا جوان
آيا افراد باهوش‌ احمق‌اند؟
شنبه 22 آبان 1395 - 3:57:22 PM
بيتوته

وقتي مردم در موقعيتي متزلزل قرار مي‌گيرند، به‌دقت اطلاعات را نمي‌سنجند يا به داده‌هاي آماريِ مرتبط توجه نشان نمي‌دهند. برعکس، تصميم‌هاي آن‌ها بسته است به فهرستي طويل از ميان‌برهاي ذهني؛ يعني ميان‌برهايي که اغلب باعث مي‌شود تصميم‌هايي احمقانه بگيرند.

 اين ميان‌برها سريع‌ترين راه براي حل مسائل رياضي نيستند؛ آن‌ها راهي هستند براي قلم‌گرفتن رياضي. وقتي‌که ما در برابر يک سوال گيج‌کنندۀ رياضي قرار مي‌گيريم، تمام دانش رياضي‌مان را در پرانتز مي‌گذاريم و به‌دنبال پاسخي مي‌رويم که نيازمند کم‌ترين کوشش ذهني باشد.

  اين مسئلۀ سادۀ رياضي را در نظر بگيريد: يک راکت و توپْ يک‌دلار و ده‌سنت قيمت دارند. راکت يک دلار گران‌تر از توپ است. قيمت توپ چقدر است؟

 اکثر مردم بلافاصله و با اعتمادبه‌نفسِ هرچه‌تمام جواب مي‌دهند: ده سنت. اين پاسخ هم بديهي است و هم غلط. پاسخ درست اين است: پنج سنت براي توپ و يک‌دلار و پنج‌سنت براي راکت.

 بيشتاز پنج دهه است که دنيل کانمن، برندۀ نوبل اقتصاد و استاد روان‌شناسيِ دانشگاه پرينستون، چنين پرسش‌هايي را مطرح کرده و پاسخ‌هاي ما را تحليل مي‌کند. آزمايش‌هاي ساده و پيش‌ِپاافتادۀ او عميقاً نگاه ما به نحوۀ تفکرمان دربارۀ جهان را دگرگون کرده است.

 فلاسفه، اقتصاددانان و عالمان علوم اجتماعي قرن‌هاست که با اين پيش‌فرض طي طريق مي‌کنند که انسان‌ها موجوداتي عقلاني هستند و عقلْ همان هديه‌اي است که پرومتئوس براي ما به غنيمت آورد؛ اما کانمن به‌همراه آموس تورسکي و ديگران، ازجمله شين فردريک طراح پرسش راکت و توپ، در مقابلِ اين سنت ستبر نشان داده‌اند که ما به آن اندازه که تصور مي‌کنيم، موجوداتي عقلاني نيستيم.

 وقتي مردم در موقعيتي متزلزل قرار مي‌گيرند، به‌دقت اطلاعات را نمي‌سنجند يا به داده‌هاي آماريِ مرتبط توجه نشان نمي‌دهند. برعکس، تصميم‌هاي آن‌ها بسته است به فهرستي طويل از ميان‌برهاي ذهني؛ يعني ميان‌برهايي که اغلب باعث مي‌شود تصميم‌هايي احمقانه بگيرند.

 اين ميان‌برها سريع‌ترين راه براي حل مسائل رياضي نيستند؛ آن‌ها راهي هستند براي قلم‌گرفتن رياضي. وقتي‌که ما در برابر پرسش راکت و توپ قرار گرفتيم، تمام دانش رياضي‌مان را در پرانتز گذاشتيم و به‌دنبال پاسخي رفتيم که نيازمند کم‌ترين کوشش ذهني بود.

 کانمن را اکنون يکي از تأثيرگذارترين روان‌شناسان قرن بيستم مي‌شناسند؛ بااين‌حال، کارهاي او تا مدت‌هاي مديد نظر هيچ‌ کسي را به خود جلب نمي‌کرد. کانمن خود تعريف مي‌کند که يک‌ بار نتايج تحقيقاتش را با فيلسوفي امريکايي در ميان گذاشته بود و او فوراً جواب داده بود که هيچ علاقه‌اي به روان‌شناسي حماقت ندارد.

 اما گذشت زمان نشان داد که اوضاع دقيقاً بر خلاف چيزي است که آن فيلسوف امريکايي تصور مي‌کرد. به‌تازگي در ژورنال شخصيت و روان‌شناسي اجتماعي تحقيقي به‌سرپرستي ريچارد وِست از دانشگاه جيمز مديسن و کيت استانويچ از دانشگاه تورنت انجام پذيرفته است.

 نتيجۀ به‌دست‌آمده اين است که در بسياري موارد، افرادِ باهوش در برابر اين نحوۀ خطاانديشي آسيب‌پذيرترند. عموماً تصور مي‌کنيم افراد باهوش در برابر پيش‌داوري مصون‌اند. دقيقاً به همين دليل است که افرادي که در آزمون اس.اي.تي نمرۀ بيشتري مي‌گيرند، خيال مي‌کنند کمتر در معرض اين قبيل خطاانديشي‌هاي جهان‌شمول قرار دارند؛ اما درواقع اين انگاره ممکن است خطرات نهفتۀ بسياري داشته باشد.

 وست و دستيارانش کارشان را با پخش پرسش‌نامه ميان چهارصدوهشتادودو دانشجوي کارشناسي آغاز کردند. در اين پرسش‌نامه انبوهي از پرسش‌هاي کلاسيک براي سنجش پيش‌داوري طرح شده بود:

 در درون رودخانه‌اي، دسته‌اي از نيلوفرهاي آبي رُسته‌اند. هر روز، اندازۀ اين دسته نيلوفرها دو برابر مي‌شود. اگر 48 روز طول بکشد که نيلوفرهاي آبيْ کل درياچه را بپوشانند، چقدر طول خواهد کشيد که اين نيلوفرها نصف درياچه را بپوشانند؟

 احتمالاً اولين پاسخي که به ذهن شما خطور مي‌کند، مبتني است بر يکي از ميان‌برهاي ذهني: تقسيم پاسخ نهايي بر نصف: 24 روز؛ اما اين پاسخ غلط است. پاسخ درست 47 روز است.

 کانمن و تورسکي در دهۀ 1970 مفهوم «پيش‌داوري لنگرانداخته»1 را مطرح کردند. آن‌ها بر اساس اين مفهوم پرسش‌هايي مطرح کردند که هدفشان ارائۀ راهي براي سنجش ميزان آسيب‌پذيري افراد در برابر خطاانديشي بود. در اين پرسش‌ها مثلاً به افراد گفته مي‌شد که ارتفاع بلندترين درخت سکويا در جهان بيش از x فوت است و رقمي که به افراد مختلف گفته مي‌شد، بين هشتادوپنج فوت تا هزار فوت متغير بود. آنگاه از افراد خواسته مي‌شد که ارتفاع بلندترين درخت سکويا در جهان را حدس بزنند.

 پرسش‌دهندگاني که «لنگر» کوچک‌تر، مثلاً هشتادوپنج فوت، به آن‌ها ارائه شده بود، به‌طور ميانگين حدس مي‌زدند که ارتفاع بلندترين درخت سکوياي دنيا فقط صدوهجده فوت است. در مقابل، افرادي که «لنگر» بزرگ‌تري، مثلاً هزار فوت به آن‌ها ارائه مي‌شد، ارتفاع بلندترين درخت سکوياي دنيا را هفت‌برابر بيشتر تخمين مي‌زدند.

 مقصود وِست و همکارانش صرفاً اين نبوده که وجود چنين پيش‌داوري‌هايي را تصديق کنند. اين پيش‌داوري‌ها پيش از تحقيقات آن‌ها نيز کم‌وبيش شناخته‌شده بودند. هدف آن‌ها اين بوده که رابطه و نسبت اين پيش‌داوري‌ها را با هوش انساني بسنجند. درنتيجه، آن‌ها آزمون‌هايشان را در درون آزمون‌هاي اندازه‌گيري توانايي‌هايي شناختي، مانند اس.اي.تي و «سنجۀ نياز به شناخت»2، قرار دادند. هدف اين سنجه‌ اندازه‌گيري «گرايش فرد براي تفکر و لذت‌بردن از آن است».

 نتايج تحقيقاتْ تکان‌دهنده بود. في‌المثل نتايج نشان مي‌داد که خودآگاهي از اين پيش‌داوري‌ها در عمل تأثيري در کاهش آن‌ها ندارد: «افرادي که از پيش‌داوري‌هايشان مطلع‌اند، در غلبه بر آن‌ها موفقيت خاصي نسبت‌به بقيه نشان نمي‌دهند.» اما نتايج تحقيقات براي کانمن اصلاً غيرمنتظره نبود. او در کتاب فکر کردن؛ کند و سريع3 اظهار مي‌کند که پس از دهه‌ها تحقيق دريافته که آگاهي از اين پيش‌داوري‌ها حتي بر عملکرد ذهني خود او هم تأثير قابل‌توجهي نگذاشته است. «تفکر شهودي من، علي‌رغم سال‌ها تحقيق دربارۀ موضوع پيش‌داوري‌هاي ذهني، همچنان در معرض مسائلي مانند اعتمادبه‌نفس کاذب، پيش‌بيني‌هاي افراطي و مغالطۀ برنامه‌ريزي»4 است.

 چه‌بسا خطرناک‌ترين پيش‌داوري ذهني ما در اين گرايش ذاتي‌مان نهفته است که ديگران در معرض خطاانديشي‌اند و نه ما. اين گرايش به «نقطۀ کور پيش‌داوري»5 معروف است. اين «فراپيش‌داوري» دو ريشۀ اصلي دارد: نخست، توانايي ما براي تشخيص‌دادن اشتباهات سيستماتيک در تصميمات ديگران: ما در گوشزدکردن اشتباهات دوستانمان از همه بهتريم؛ دوم، ناتوايي‌مان براي تشخيص‌دادن همان اشتباهات در درون خودمان. گرچه مفهوم نقطۀ کور پيش‌داوري مفهومي تازه نيست، آخرين مقالۀ وست نشان مي‌دهد که اين مفهوم را مي‌توان بر هر پيش‌داوري خاصي اطلاق کرد: از «پيش‌داوري لنگرانداخته» تا به‌اصطلاح «اثر طراحي».6 در هر کدام از اين موارد، ما خس را در چشمان ديگران مي‌بينيم و نيزه را در چشمان خودمان نه.

 حال به حيرت‌انگيزترين و البته نگران‌کننده‌ترين بخش اين پژوهش مي‌رسيم: از قرار معلوم هوشْ اوضاع را بدتر مي‌کند. دانشمندان براي سنجش «پيشرفتگي شناختيِ»7 دانشجويان چهار آزمون طراحي کردند. نتايج هر چهار آزمون نشان‌دهندۀ هم‌بستگي مثبت متغيرها بود: «افرادي که سيستم شناختي پيچيده‌تري دارند، بيشتر دچار معضل نقطۀ کور پيش‌داوري‌اند.» اين نتيجه دربارۀ بسياري از پيش‌داوري‌هاي خاص نيز بعينه تکرار شد و اين يعني افراد باهوش‌تر، لااقل بر اساس سنجۀ اس.اي.تي و آن‌هايي که بيشتر تأمل و تفکر مي‌کنند، بيشتر در معرض اين اشتباهات ذهني‌اند. چنان‌که کانمن و فردريک سال‌ها قبل متذکر شدند، حتي آموزش نيز نمي‌تواند خللي در سد سديد اين پيش‌داوري‌ها ايجاد کند. براي مثال، بيش از پنجاه‌درصد از دانشجويان هاروارد، پرينستون و ام.آي.تي به پرسش راکت و توپ پاسخ غلط دادند.

 اين نتايج چه چيزي را تبيين مي‌کنند؟ يک فرضيۀ جالب توجه اين است که نقطۀ کور پيش‌داوري بدين خاطر رخ مي‌نمايد که ما همان‌گونه که ديگران را به تيغ ارزيابي جرح مي‌کنيم، خود را به محک نقد نمي‌سپاريم. براي مثال، وقتي انتخاب‌هايي غيرعقلاني ديگران را مشاهده مي‌کنيم، بالاجبار بر داده‌هاي رفتاري تکيه مي‌کنيم.

 ما پيش‌داوري‌هاي آن‌ها را از بيرون مي‌بينيم و همين امر اين مجال را براي ما فراهم مي‌آورد تا به چشم‌برهم‌زدني خطاانديشي‌هاي سيستماتيک آن‌ها را دريابيم. بااين‌حال، وقتي به ارزيابي انتخاب‌هاي بد خودمان مي‌نشينيم، به جاي نگاه بيروني و تکيه بر داده‌هاي رفتاري، دل به درون‌نگري مي‌سپاريم. ما به‌دقت انگيزه‌هايمان را وامي‌رسيم و به‌دنبال دليل مقنعي براي انتخاب‌هايمان مي‌گرديم. پيشِ درمانگران بر اشتباهاتمان افسوس و حسرت مي‌خوريم و نزد خودمان دربارۀ باورهايي که ما را به ترکستان بردند، غور و تأمل مي‌کنيم.

 مشکل اين رويکرد درون‌نگرانه اين است که نيروي پيش‌برنده‌اي که در پشت پيش‌داوري‌ها خفته و ريشۀ انتخاب غيرعقلاني ماست، تا اندازۀ زيادي ناخودآگاه است؛ ناخودآگاهي که تن به افسون خودکاوي نمي‌دهد و راه را بر هوش مي‌بندد.

 درواقع درون‌نگري عملاً مي‌تواند اين خطاها را افزون کند و چشم ما را بر فراروندهاي بنياديني ببندد که مسئول بسياري از خطاهاي روزمرۀ ما هستند. ما براي خودمان آسمان‌وريسمان مي‌بافيم و هميشه نخ تسبيح را اين وسط گم مي‌کنيم. هرچه بيشتر بکوشيم که خودمان را بشناسيم، در عمل فهم کمتري از خودمان به دست مي‌آوريم.


http://www.javanannews.ir/fa/News/3658/آيا-افراد-باهوش‌-احمق‌اند؟
بستن   چاپ