آریا جوان
چگونه روي محيط اطراف مان اثرگذار باشيم؟
چهارشنبه 1 دي 1395 - 3:41:21 PM
بيتوته

طي تحقيقي که سازمان گالوپ در مورد 500 شرکت برتر دنيا انجام داد، از همه صاحبان اين صنايع و سازمان ها پرسيد اگر بخواهيد مديرعامل يا کسي که مي خواهد سازمان شما را هدايت کند تنها يک ويژگي داشته باشد آن ويژگي چيست؟ مثلا مي خواهيد خيلي باهوش باشد؟ مسائل مالي را خوب بفهميد؟ بازارياب خوبي باشد؟ يا اينکه بتواند خيلي خوب ارتباط برقرار کنيد؟

 نهايتا بيش از 75 درصد از صاحبان شرکت هاي مطرح دنيا، راي به گزينه ارتباطات دادند و مي خواستند مدير آينده شان بتواند خوب ارتباط برقرار کند. به خاطر اينکه مديران در دنياي کسب و کار ممکن است کار را هيچ وقت خودشان انجام ندهند. مثلا من اگر مدير يک خودروسازي هستم ممکن است دستم به آچار نخورد. من ارتباطي را برقرار مي کنم، تاثير مي گذارم و اين لايه هاي تاثيرگذاري به اين سمت پيش مي رود که بتوانم خودروي خوبي توليد کنم. درواقع تعريف ساده مديريت يعني انجام کارها توسط ديگران.

 در اين مطلب گفت و گويي متفاوت با سرکار خانم فلاح داشته ام. ايشان روانشناس و مدرس مهارت هاي زندگي است و فعاليتش را در اين حوزه از سال 1377 آغاز کرده است. در اين گفت و گو، فلاح نقطه شروع روابط خوب را در «ارتباط با خود» دانسته و همچنين با بيان تعريف و کاربرد هوش هيجاني، از نقش عمده تقويت اين هوش در بهبود ارتباطاتمان صحبت مي کند. يکي از ويژگي هاي آموزش هاي او تاکيد روي «فيلم درماني» است. يعني فيلم هاي آموزشي خوب دنيا را ببينيم و با يادگيري نکات آموزنده آن ها، بينش عميق تري از تجربيات انسان هاي موفق پيدا کنيم. حتما تا انتها اين گفت و گو را بخوانيد.

 شما کلاس هاي مهارت هاي ارتباطي زيادي برگزار کرده و مي کنيد به نظرتان اولين يا اصلي ترين سنگ بناي ارتباطات چيست؟ 

مهارت ارتباط با ديگران از ارتباط با خود شروع مي شود و ارتباط با خود شامل دو وجه است؛ يکي هيجانات و ديگري افکارمان. من از طريق هيجاناتم خودم را ابراز مي کنم و پيش فرض هيجانات، افکار و گفت و گوهاي دروني ماست. در درجه اول بايد هوش هيجاني مان را تقويت کنيم. کف موفقيت را با IQ مي سنجند و سقف آن را با EQ.

 هرکسي که IQ بالايي داشته باشد، احتمال اينکه يک فرم استخدامي پر کند و قبول شود وجود دارد، اما اينکه در کار خود قدر پيشرفت کند به اندازه هوش هيجاني اش مربوط است. به اندازه اي که از لحاظ هيجاني مثلا به موقع همدلي مي کند، به موقع دست از کارش بر مي دارد و به همکارش توجه مي کند. به موقع از حوشحالي دوستش خوشحال مي شود و او را تشويق مي کند و...

 EQ هوش اکتسابي است و فرد با يادگيري آن، به بلوغ هيجاني و عاطفي مي رسد. يعني نسبت به هيجانات خود و ديگران آگاه مي شود. متاسفانه مدارس و دانشگاه ها اين موضوعات را آموزش نمي دهند و کمبودش را در ميان افراد متخصص بيشتر مي بينيم که فکر مي کنند چون تخصص خوبي در زمينه کاري خود و IQ بالايي دارند، همين براي کارآفريني شان کافي است.

 هوش هيجاني دقيقا چيست؟

 EQ از چند نمونه مولفه اصلي تشکيل مي شود: 1- توجه به هيجان خود در زمان ايجاد هيجان. 2- نام گذاري و پذيرش هيجان خود: يعني سعي در از بين بردن هيجانتان نکنيد. تلاش کنيد آن را بشناسيد تا مالکش شويد. 3- توجه به هيجانات طرف مقابل در رابطه، بدون از بين بردن هيجان او. يعني تلاش در شناخت و پذيرش هيجان ديگران. مثلا بفهمم زبان بدن و لحن صداي طرف مقابل، حاکي از ناراحتي و عصبانيت اوست و حالا که او دچار هيجان است حواسم باشد من فرستنده پيام نباشم، دستور ندهم، توصيه و نصيحت نکنم چون وقتي فرد مقابلمان هيجانات شديد دارد، ديگر دريافت کننده اطلاعات نيست. اين موضوع در همه ارتباطات مثل زن و مرد، دو همکار، سازمان با ارباب رجوع و... صدق مي کند. يک فروشنده خوب فروشنده اي است که مي تواند هيجانات آدم ها را از طريق بدن و حالات صورت بشناسد.

 چه کار کنيم تا به آن تسلط هيجاني که گفتيد برسيم؟ 

مي گويند در ارتباطات قدرت دست کسي است که تسلط بيشتري بر هيجان خودش و طرف مقابلش دارد. يعني متجه است الان موقعيت چگونه است و در اين حالت با يادگيري مهارت هاي ارتباط مي فهمد در کجا چه بگويد و چگونه رفتار کند و در مجموع توان ارتباطي بالاتري پيدا مي کند. که اين توان بالا به موفقيت در زندگي شخصي و شغلي مي انجامد. يک متخصص نخبه کامپيوتر را در نظر بگيريد که روابطش با آدم ها ضعيف است و علاقه اي به حرف زدن و شنيدن ديگران ندارد. اين فرد مي رود در جامعه تا خودش را پرزنت کند و شغلي بيابد. اما همان قيافه و نگاه اوليه اش، ديگران را پس مي زند و نيتجه اش مي شود يک معرفي بد.

 هوش هيجاني يعني در موقعيت هاي خاص تشخيص دهيم که بايد چه هيجاني صادر کنيم تا طرف مقابل را تحت تاثير قرار دهيم. هيجانات مسري اند و از فردي به فرد ديگر سرايت مي کنند. مثلا اگر شخصي چيز خنده داري بگويد و شما فقط نگاه کنيد و هيچ واکنشي نشان ندهيد، آن فرد ناخودآگاه از شما زده مي شود و رويش را به سمت کسي مي کند که به هيجانات او پاسخ دهد.

 اما خيلي از ما معمولا در لحظه بروز هيجان مغزمان خوب تجزيه و تحليل نمي کند به همين دليل، ارتباطات مهارت است و مهارت به آموزش و تمرين نياز دارد. فرض کنيد شما امروز کلاس تکواندو مي رويد و دست بر قضا استاد همين امروز چهار تا تکنيک بسيار خاص و قوي به شما ياد مي دهد. چند ساعت بعد شما در خيابان قدم مي زنيد و ناگهان دو نفر به سمتتان حمله مي کنند، آيا مي توانيد تکنيک هايي را که در کلاس ياد گرفته ايد روي آنها انجام دهيد؟ به احتمال زياد خير، پس بايد بعد از يادگيري تکنيک و قبل از مواجهه با مشکل، زماني که مشکلي نداريد بنشينيد و حتي در خلوت خود و در ذهنتان تمرين کنيد.

 

راههاي تاثير گذاري روي يک جامعه

براي اينکه ميدان بيروني را تحت تاثير قرار بدهيم، بايد روي قوي تر شدن توانمندي مان کار کنيم‎

 به نظر مي رسد در مواجهه و نام گذاري هيجانات منفي دچار کمبود هستيم. نظر شما چيست؟ 

هيجانات تقسيم مي شوند به خوشايند و ناخوشايند. ما مي خواهيم ناخوشايندها را از بين ببريم و فکر مي کنيم زماني خوشبخت هستيم که فقط احساسات خوشايند داريم. خيلي از ما از کودکي درک درستي از ناراحتي و رنج نداريم. ما بايد تجربه احساسات و هيجانت منفي را همانند هيجانات خوشايند داشته باشيم و از آنها استفاده کنيم. اما فقط ياد گرفته ايم احساسات بد را سرکوب کنيم. مثلا پدر و مادري را در نظر بگيريد که مي گويند همه چيز را براي بچه ام فراهم مي کنم تا ذره اي رنج نکشد. اما بچه اي که ناراحت نشود و رنج نکشد، به فکر نمي افتد و تصميم به تغيير نمي گيرد.

 ما در زندگي مان هر جا با ترمز مواجه شديم و رنج کشيديم، به فکر فرو مي رويم و در نتيجه عاقل مي شويم. وگرنه گردش زمين به دور خورشيد باعث عاقل شدن آدم ها نمي شود! در اين زمينه خوانندگان محترم را توصيه مي کنم به ديدن انيميشن زيباي inside out. اين انيميشن که بسيار آموزنده است و پشت آن روانشناسان زيادي بوده اند يک ويژگي منحصر به فرد دارد و دو دنيا را نشان مي دهد. يکي دنياي بيرون و واقعيت هايش و ارتباطاتي که در آن مشکل به وجود مي آيد. يکي هم دنياي درون و هيجانات مختلف مثل غم، شادي، ترس، خشم و..

 چرا هيجانات نبايد از بين بروند و مورد استفاده قرار بگيرند؟ اصلا استفاده از هيجان يعني چه؟ 

هرکدام از آنها براي ما پيامي دارند. هر کدام ناشي از يک طزر تفکر و يک فکرند. هيجانات بسيار مهم اند. اگر وقتي که ناراحتيد بخواهيد خودتان را با کار خاصي سرگرم کنيد مثلا خوراکي بخوريد، تلفني حرف بزنيد، يا به هر صورت آن ناراحتي را ناديده بگيريد، آن حس بد از بين نمي رود. در بدن سرکوب مي شود و بعدها به شکل بيماري خودش را نشان مي دهد.بگذاريد در آن لحظه، آن احساس و هيجان منفي را تجربه کنيد. برايش وقت بگذاريد. قبول کنيد که مثلا آزرده شده ايد. خصلا آن را مورد تحليل قرار بدهيد تا بفهميد کجاي کارتان مشکل داشته است. در اين صورت است که رشد مي کنيم و ظرفيت رواني مان بزرگ مي شود.

 براي اينکه مخاطبان عزيز اين موضوع را خوب متوجه شوند توصيه مي کنم فيلم زيباي intern را مشاهده کنند. اين فيلم در مورد مرد 70 ساله اي است که مي رود در يک شرکت مد و لباس استخدام شود. مهم ترين ويژگي شخصيت فيلم اين است که انعطاف پذير و دائم در حال يادگيري است. خوب نگاه مي کند، خوب گوش مي کند و خوب خودش را پرزنت مي کند و چون با کودک درونش در ارتباط است خيلي در لحظه حال زندگي مي کند و در مجموع اينها باعث مي شود ارتباطات خيلي خوبي برقرار کند و مورد احترام همه باشد.

 شعار شما در سايت تان اين است که زندگي خوب و روابط خوب ساختني است نه داشتني. چطور آن را بسازيم؟ 

همه چيز ساختني است به شرطي که بلد باشيم و از ساختن خودمان آغاز کنيم. د ردرجه اول خودمان را بشناسيم. نقاط قوت و ضعفمان را بدانيم. شما زبان ژاپني بلديد؟ نه. آيا اين يک ضعف است؟ خير. چون اصلا به آن نياز نداريد. اما مهارت ارتباط با ديگران چه؟ شما لازم داريد در هر مقطع از زندگي تان ارتباطات مختلفي برقرار کنيد و بلد نبودن آن، يک ضعف است.

 براي اينکه يک ضعف را تبديل به قوت کنيد بايد برويد دوره ببينيد، کتاب بخوانيد و... ازمون و خطايي نمي توان پيش رفت. زيرا همه چيز به سرعت پيشرفت مي کند و براي اينکه عقب نمانيم بايد مدام مهارت کسب کنيم. مهارت هدف گذاري، تصميم گيري، ارتباط برقرار کردن و ساير مهارت هاي حياتي، ارتباطات، مهارت لازم دارد. خيلي ها نمي دانند چطور حرفشان را بزنند. مثلا چطور با همسرشان مخالفت کنند. چطور به رييس شان درخواست بدهند و...

 حرف پاياني 

بين دو عدد آهنربا، کدام يک قدرت جذب بيشتري دارد؟ بعضي ها فکر مي کنند اين دو تا که به هم مي رسند به يک ميزان حرکت مي کنند. اما آهنرباي بزرگ تر ميدان جاذبه بزرگ تري دارد. در زندگي هم کسي که بزرگ تر و قوي تر است راحت تر ديگري را به خودش جذب مي کند. اگر ما بخواهيم ميدان بيروني مان را تحت تاثير قرار بدهيم، بايد روي بزرگي و قوي تر شدن توانمندي ضروري مان کار کنيم.

 


http://www.javanannews.ir/fa/News/3768/چگونه-روي-محيط-اطراف-مان-اثرگذار-باشيم؟
بستن   چاپ