آریا جوان
چرا چشم ديدنتان را ندارند؟
دوشنبه 27 دي 1395 - 3:33:51 PM
آريا
آدم ها وقت حرف زدن با شما خودشان را سانسور مي کنند و دست به عصا حرف مي زنند، يا اينکه با اشتياق زير و بم زندگيشان را رو مي کنند و به توصيه هايتان گوش مي دهند؟

وقتي پايتان را به اتاق مي گذاريد، سکوت همه جاي خانه را پر مي کند يا اينکه چشم دوست که منتظرتان بوده برق مي زند و سر درددلش باز مي شود؟ آدم ها وقت حرف زدن با شما خودشان را سانسور مي کنند و دست به عصا حرف مي زنند، يا اينکه با اشتياق زير و بم زندگيشان را رو مي کنند و به توصيه هايتان گوش مي دهند؟ نکند شما هم بي آنکه بدانيد يکي از آدم هاي آزاردهنده اي باشيد که حضورشان در جمع، يا غايب شدن آرامش و همدلي همراه است؟ شايد خواندن اين مطلب و آشنا شدن با عاداتي که گستاخ ها در رفتارهايشان نشان مي دهند، بتواند تکليفتان را با خودتان روشن کند. اگر شما هم هر روز بارها از مسيري که گستاخ ها مي روند حرکت مي کنيد، بعيد نيست که تا چند وقت ديگر، همه آدم هاي دور و برتان را فراري دهيد.

قاطع، نه گستاخ
آدم هاي قاطع مي گويند: «همان طور که قبلا هم اعلام کرده بودم، براي تمام کردن اين کار فقط تا آخر هفته وقت داريم و کساني که کارشان را تمام نکنند، طبق توافق هاي قبلي جريمه مي شوند.»

آدم هاي گستاخ مي گويند: «مگه نگفتم اين کار بايد تا آخر هفته تموم شه؟ تو همه چيز را شوخي مي گيري و صلاحيت انجام اين کارها را نداري!»

مي ترسيد حقوقتان را ناديده بگيرند و به نظراتتان احترام نگذارند؟ احتمالا راهي که براي محافظت از حق و حقوقتان را پيش مي گيريد، برخورد تهاجمي و دست پيش گرفتن است؛ اما نه! راهي که انتخاب کرده ايد شما را به هدفتان نمي رساند. آنچه براي محافظت از حقوقتان نياز داريد، برخورد قاطعانه است، نه برخورد کردن با چاشني بي ادبي. شايد بپرسيد که برخورد قاطعانه، چه تفاوتي با اخم کردن، کلفت کردن صدا و بيان سرسختانه خواسته ها دارد؟

تفاوت اين دو برخورد در اين است؛ آدم هاي قاطع تنها با جديت از حقوق خودشان محافظت مي کنند، اما آدم هاي بي ادب، با چنين رفتاري به حقوق ديگران حمله مي کنند. درواقع گروه دوم به دنبال خلع سلاح فرد مقابل و حتي به دست آوردن امتيازهاي بيشتر هستند، در حالي که گروه اول تنها بارها و بارها نظر خودشان را اعلام مي کنند و براي رسيدن به خواسته شان، بدون تخريب ديگران تلاش مي کنند.

رک، نه گستاخ
آدم هاي رک مي گويند: «من اهل پوشيدن اين رنگ نيستم. معمولا رنگ هاي تيره تر را براي انتخاب لباس مي پسندم.»

آدم هاي گستاخ مي گويند: «چه لباس زشتي پوشيدي! باعث شده سياه و خسته به نظر بياي!»

به نظرتان اين دو جمله چه تفاوتي دارند؟ به نظرتان گوينده اين دو، کاري جز اعلام نظرش کرده؟ پس چرا گوينده اولي را بي ادب معرفي نمي کنيم اما جمله دوم به نظرمان بي ادبانه و توهين آميز مي رسد. ماجرا از اين قرار است که گوينده در جمله اول، بدون حاشيه رفتن و با صراحت، نظرش را در مورد علايق و خواسته هاي خودش اعلام کرده؛ اما گوينده جمله دوم، پايش را از گليمش بيرون گذاشته و با همين صراحت در مورد فرد مقابل و علايقش نظر داده. اگر مي خواهيد به جمع بي ادب ها وارد نشويد و به ديگران توهين نکنيد، بهتر است با فاصله و با احتياط بيشتري و تنها در زماني که از شما خواسته شد در مورد چيزهايي که به آن ها مربوط است، نظر دهيد.

آدم هاي رک، خودشان را قرباني خواسته ديگران نمي کنند. آن ها به راحتي مي گويند: «من اين غذا را نمي خورم!»، «نه! امروز وقت ندارم با تو بيرون بيايم!»، «متاسفم، من فعلا امکان پذيرايي از مهمان را ندارم!»؛ اما آدم هاي گستاخ به جاي بيان مواضعشان، نظرها و خواسته هاي ديگران را تحليل مي کنند و بي آنکه از آن ها خواسته شود، در مورد ديگران و زندگي شان نظر مي دهند. آن ها چنين جملاتي را به زبان مي آورند: «از بس گوشت نخوردي رنگ به رخت نمونده.»، «از خريدن اين کفش هاي ارزون قيمت دست بردار، پاهات آسيب مي بينه.» يا «واي اين چه خونه ايه! چطور تو اين محيط به هم ريخته زندگي مي کني؟»

انسانهاي گستاخ
آدم هاي رک، خودشان را قرباني خواسته ديگران نمي کنند

همدل، نه گستاخ
آدم هاي همدل مي گويند: «ميشه کمک کني تا اين اتاق را مرتب کنيم؟»

آدم هاي گستاخ مي گويند: «تمام روز روي مبل لم دادي در حالي که من مشغول کار بودم! وقتشه دست از تنبلي برداري و تکوني به خودت بدي!»

کدام يک از ما مي توانيم انکار کنيم که به کمک اطرافيانمان نيازي نداريم؟ مي توانيم انکار کنيم که در خانه نيازي به همراهي همسرمان نداريم و در محيط کار هم از همراهي هسرمان نداريم و در محيط کار هم از همراهي همکارانمان بي نيازيم؟ همه ما خيلي وقت ها نياز داريم که کسي دستمان را بگيرد و همراهي مان کند، اما چطور است که خيلي هايمان به اين هدف نمي رسيم يا نمي توانيم ديگران را به داوطلب شدن در همراهي ترغيب کنيم؟

شايد تفاوت هايي که در مهارت هاي ارتباطي و نحوه استفاده از کلمات، زبان بدن و يا زمان بيان خواسته ها داريم؛ اين تفاوت ها را ايجاد مي کند. اگر تا امروز نتوانسته ايد ديگران را به همراهي و همدلي کردن ترغيب کنيد، نگاهي به رفتارهاي خودتان بيندازيد. شايد وقتش رسيده که روي مهارت هاي ارتباطيتان بيشتر کار کنيد؛ وقت حرف زدن به صدا و لحنتان و حتي کلماتي که از دهانتان بيرون مي آيند، توجه بيشتري کنيد؛ آدم ها را بيشتر بشناسيد تا بتوانيد در زمان مناسب و با توجه به روحياتشان خواسته هايتان را مطرح کنيد و شايد هم لازم باشد که در انتخاب آدم هايي که با آن ها معاشرت مي کنيد و از آن ها درخواست کمک مي کنيد، دقت بيشتري به خرج دهيد.

نکته سنج، نه گستاخ
آدم هاي همدل خوب به حرف ها گوش مي کنند و بعد مي گويند: «درسته! البته مي توني از يک زاويه ديگه هم به اين موضوع نگاه کني...»

آدم هاي گستاخ مي گويند: «نه اصلا اين طور نيست! چرا چنين فکري مي کني؟ واقعيت اينه که...»

ماهر نبودنتان در گوش کردن، نه تنها فرصت گوينده خوب و نکته سنج بودن را از شما مي گيرد، بلکه به فردي گستاخ هم تبديلتان مي کند. آدم هاي گستاخ مي خواهند تنها گوينده باشند و ارزشي براي حرف هاي ديگران قائل نيستند. آن ها از تک تک جملات آدم ها خرده مي گيرند و بدون آن ها نکته هاي مثبت حرف هايشان را ببينند، تنها به مخالفت با حرف هاي ديگران مي پردازند. آنکه علاقه زيادي دارند که اطلاعاتشان را به رخ بشکند و داناتر از ديگران جلوه کنند. حرف هاي گستاخ ها پر است از اطلاعات اضافي و بي ربط به بحث که تنها براي ارضاي احساس خودبرتربيني شان به گوش هاي مخاطب تزريق مي شود.

شوخ طبع، نه گستاخ
آدم هاي شوخ طبع مي گويند: «دو شکارچي توي جنگل بودن که يکيشون روي زمين افتاد، نفسش بندآمد و چشمهاش وارونه شد. دومي گوشي تلفن را برداشت، با اورژانس تماس گرفت و به اپراتور گفت: «دوستم مرده! جه کار کنم؟» اپراتور گفت: «خونسردي خودت را حفظ کن و اول از مرگ دوستت مطمئن شو.» ناگهان صداي شليک گلوله آمد؛ شکارچي دوباره گوشي را برداشت و گفت: «مطمئنم؛ حالا چه کار کنم؟»

آدم هاي گستاخ مي گويند: «يه روز يه آمريکايي به يه استراليايي گفت...»

هيچ کس از شوخ طبعي ها بدش نمي آيد. آدم هاي شوخ طبع به هر جمعي که وارد مي شوند، با خودشان شادي مي آورند. حضور آن ها آن قدر انرژي به جمع تزريق مي کند که همه هميشه منتظر آمدن آن ها هستند. حتي صحبت کردن در مورد اين آدم ها، خنده را به لب ديگران مي آورد؛ اما شايد بپرسيد که شوخ طبع ها و گستاخ ها چه تفاوتي با هم دارند.

آدم هاي گستاخ، براي خنداندن ديگران از کليشه هاي جنسيتي، قوميتي و نژادي استفاده مي کنند. آن ها ابايي از توهين کردن به ديگران ندارند و براي خنداندن آدم ها مرزي را نمي شناسند. حرف هاي ناخوشايند و توهين آميز هم مي تواند به دستاويزي براي جوک هاي آن ها تبديل شود و از اينکه در جريان اين طنازي ها کساني را برنجانند هم نمي ترسند.

سنگ صبور، نه گستاخ
سنگ صبورها مي گويند: «مي دونم توي موقعيت خوبي نيستي! رفتار نادرست همسرت هم ناراحتيت رو بيشتر کرده؛ اما شايد بهتر باشه کمي صبر کني و لااقل فردا براي اين موضوع تصميم بگيري.»

آدم هاي گستاخ مي گويند: «چطور شوهرت تونسته چنين حرفي بزنه؟ من اگه جاي تو بودم همين حالا از اون خونه مي رفتم!»

اگر به شما بگويند: «خودتان را جاي ديگران بگذاريد»، چه چيزي به ذهنتان مي آيد؟ از نظر ما آدم هايي که خودشان را جاي ديگران مي گذارند، سعي مي کنند در کنار درک کردن احساسات آن ها، شرايط و محدوديت هايشان را هم درک کنند. آن ها با صادر کردن حکم هاي کلي، ديگران را مشوش نمي کنند و بيشتر از آنکه قاضي خوببي باشند، شنونده خوبي هستند؛ اما براي گستاخ ها، حکم دادن و قضاوت کردن از هر کاري راحت تر است. آن ها با شنيدن دردل هاي آدم ها، نه تنها آن ها، بلکه اطرافيانشان را هم قضاوت مي کنند و اگر راوي به توصيه ها و حکم هايي که مي دهند عمل نکند، او را بي لياقت و نادان ارزيابي مي کنند.

هردوي اين آدم ها حافظه خوبي دارند، اما وقتي که بار ديگر پاي درددل يا حتي شادي هاي فرد مقابلشان مي نشينند، گذشته را به رخش نمي کشند و حافظه خوبشان را به شمشيري براي آسيب زدن به گوينده تبدل نمي کنند؛ اما براي گستاخ ها، ارجاع دادن به گذشته، راهي براي تحقير فرد مقابل است. آن ها مدام مي خواهند ارزيابي ها و قضاوت هاي درستشان را به رخ ديگران بکشند و با نبش قبر کردن درددل هاي قديمي، به ديگران زخم بزنند. آن ها شنونده خوبي هستند و همه چيز را با دقت به خاطر مي سپارند، اما از شنيده هايشان براي همراهي فرد مقابل استفاده نمي کنند، بلکه شنيده ها را به اسلحه اي براي جنگيدن با ديگران تبديل مي کنند.

http://www.javanannews.ir/fa/News/3851/چرا-چشم-ديدنتان-را-ندارند؟
بستن   چاپ