آریا جوان
دلتنگي هاي يک دختر مجرد
يکشنبه 17 ارديبهشت 1396 - 12:39:22 PM
آريا
در جامعه ي در حال گذار ما که ازدواج کردن پيچيده تر از گذشته شده، تعداد دختران مجردي که هنوز امکان ازدواج پيدا نکرده اند افزايش يافته است. در اين مطلب درباره مشکلاتي که اين دختران در خانواده و جامعه با آن مواجه هستند صحبت مي کنيم.

قديم تر ها سيستم ازدواج غالباً به اين صورت بود که يک نفر واسطه مي شد و پسر و دختري را که در دوست و فاميل و آشنا مي شناخت و بين آنها تناسبي مي ديد به هم معرفي مي کرد. خب آن زمانها مردم بيشتر در جريان حال و روز و زندگي هم بودند، بيشتر با هم رفت و آمد داشتند و همديگر را بهتر مي شناختند، معيارهاي ازدواج جوانان آن دوران نيز با حالا تفاوتهايي داشت. اين روند ادامه داشت تا وقتي که مدرنيته وارد زندگي ها شد. نمي خواهم بگويم که مدرن شدن و با دنياي مدرن آشنا شدن نبايد اتفاق مي افتاد اما به اندازه فايده هايش، تبعاتي هم داشت و دارد. به روز شدن بدون ياد گرفتن سواد ممکن نبود، پس همه ملزم به آموختن شدند و الحق و الانصاف که دختران در اين زمينه خوش درخشيدند.

اما امروز خيلي موارد تغيير کرده است، از جمله تمايل پدر و مادرها به زود شوهر دادن دخترانشان، معيارهاي ازدواج دخترها و پسرهاي جوان، ميزان ازدواجهاي فاميلي ، سيستم رفت و آمدهاي بين خانواده ها و همسايگان و خيلي موارد ديگر. کم کم آشنايي و شناخت خانواده ها از هم و تعداد واسطه هاي معرف کمتر شده، در نتيجه خواستگاران مناسب کمتر مي شود و باعث بالا رفتن سن دختران شده است. در اين شرايط خانواده ها که هنوز جايگزيني براي معرفهاي قديمي و باز کردن مجدد پاي خواستگاران به خانه سراغ ندارند و نمي دانند با وضعيت جديد چه کار کنند، اما نکته حائز اهميت اين است که دختران مجرد بيشتر از پدر و مادرهايشان تحت فشار هستند و به اصطلاح چوب دوسر سوخته محسوب مي شوند. حال ببينيم در اين کارزار چه فشارهايي که بر دختران مجرد وارد مي شوند؟

فشارهايي براي يافتن شوهر مناسب
دختر خانم سي و سه ساله اي مي گفت: «خوش به حال دختران قديم، تکليف شان معلوم بود، توقع پدر و مادر ازشان معلوم بود. حالا چي؟ وقتي در سن مهيج هجده-بيست سالگي هستي و خواستگار هم داري پدر و مادر مي گويند بايد درس بخواني. چند سال بعد که يک دختر تحصيل کرده شده اي و ديگر سنت بالاتر رفته آنقدر ها خواستگار نداري. اين موقع است که پدر و مادر به تأخير افتادن ازدواجت را پاي خودت مي گذارند و خودشان را کاملا کنار مي کشند، قضيه به همين جا ختم نمي شود و والدين تا ديروز اگر مي ديدند يا مي شنيدند با يک پسر همکلاسي، همکار و يا فاميل چند باري حرف معمولي کاري يا درسي زده اي، سريع عکس العمل نشان مي دادند حالا تشويقت مي کنند به آشنا شدن و اينکه خودت عاقلي و بالغ يک فرد مناسب براي زندگي پيدا کن. ولي حسابش را نمي کنند شما تا اين سن با فرهنگ ديگري بزرگ شده اي و خواسته اطرافيان را درک نمي کني.»

همان طور که از گفته هاي اين خانم جوان بر مي آيد در حال حاضر مهمترين مشکل دختران مجرد ، فشار خانواده و اطرافيان است آن هم در شرايطي که در سيستم تربيتي و سنت رفتاري خانواده اين مسئله پيش بيني نشده و تمهيداتي در مورد آن انديشيده نشده است. در اين وضعيت فکر دختر از سه جهت مشغول خواهد شد: اول: بابت مجرد ماندنش، دوم به خاطر فشار خانواده و اطرافيان و سوم هم نداشتن مرجع مناسب براي حل کردن اين مسئله. نتيجه فقط يک چيز است: افزايش استرس يک دختر سن بالا.

کنايه هايي که تک و توک شنيده مي شود
يک دختر مجرد حرفهاي زيادي راجع به تجرد خودش مي شنود و چون نمي داند و يا بهتر بگويم نمي تواند براي حل مشکلش اقدام سريع و مستقيمي انجام دهد، به استرس بيشتر دچار مي شود. مثال:
حرف هايي که يک دختر مجرد که به عروسي رفته است مي شنود:« انشاءالله عروسي خودت، يه حرکتي بکن ديگه».
دختر مجرد در عزا: « عروسيت جبران کنيم، خدا بيامرز آرزو به دل ديدن عروسيت موند».
دختر مجرد در مهماني: «دختر فلاني شونزده سالشه نامزد کرده... مردم چه زرنگند!».
دختر مجرد در مراسم سفره: «بشين اينجا ته مونده سفره رو بتکونم سرت بلکه بختت باز بشه».
دختر مجرد در مراسم نامزدي اقوام: «انگشتر عروس رو دستت کن ، دست راستش روي سر تو».
دختر مجرد که براي روز دختر کادو مي گيرد: «امسال آخرين ساله ها».
خلاصه آنقدر صحبت هاي گوناگون از دور و نزديک شنيده مي شود که اين دختر خانم تصميم مي گيرد کمتر در مراسم رسمي، خانوادگي شرکت کند.

شايع پراکني ها و مزاحمت ها
حساسيتهاي اجتماعي نسبت به دختران مجرد بيشتر از متأهلين است. براي مثال اگر در يک سفر خانوادگي، دختر خانواده با يک آقا که مي تواند همکار، همسفر، فاميل و يا هتلدار باشد تلفني يا حضوري چند بار صحبت کند، پچ پچ هاي اطرافيان شروع مي شود. به علاوه دختران مجرد چه در محل کار و چه در محيط هاي همسايگي و خانوادگي بيشتر در معرض خطر مزاحمت هاي مردان دور و برشان قرار دارند.

خدمت رساني به خانواده
در فرهنگ و سنت ما دختران تا زمان ازدواج ملزم هستند با خانواده و در خانه پدري زندگي کنند. اين موضوع علاوه بر محاسني که دارد، مسؤليتهايي را هم براي آنها مي آورد که گاهي به مشکل تبديل مي شود. از جمله آنها افزايش انتظارات خانواده از آنها براي خدمت رساني به بقيه است. دختر بيست و نه ساله اي مي گفت: «خسته و کوفته ساعت هفت از سر کار به خانه مي رسم. مي بينم خواهر و برادر و بچه هاشون اومدن براي شام... از آمدنشون ناراحت نمي شم که خوشحال هم مي شم ولي اينکه با رسيدن من به خونه بقيه مي نشينند و من با آن همه خستگي بايد تا آخر شب بشورم و بپزم و پذيرايي کنم اذيتم مي کنه». يا دختر سي ساله اي مي گفت: «از خواهر برادرها، خاله و عمه و مادر بزرگ هر کس مريض مي شه مي فرستند، دنبال من...

چند ماه پيش يکي از خواهرهايم وضع حمل کرده بود که مصادف شد با دو هفته تعطيلات تابستاني من... بيمارستان پيشش بودم. خونه هم که آورديمش همه گذاشتنش براي من.. آنقدر از کار و شب بيداري خسته شدم که عطاي تعطيلات رو به لقاش بخشيدم. بهانه اي جور کردم و برگشتم سر کار». دختر خانم بيست و هشت ساله ديگري مي گفت: «آنقدر که از توقع هاي بي جا اذيت مي شم که از مجرد بودنم اذيت نمي شم».

کاهش تعاملات اجتماعي:
در فرهنگ ما رسم بر اين است که براي عروسي و عزا از کساني که ازدواج کرده و خانواده تشکيل داده اند، به طور مشخص و رسمي دعوت به عمل مي آيد و شايد دختران مجرد به مراسم دعوت نشوند، در قديم مهمترين جايي که براي دختران خواستگار پيدا مي شد،جشن ها،مراسم عزاداري و عروسي ها بود. در ساير مهمانيها هم که شامل زوجها باشد، مجردها کمتر دعوت مي شوند. در نتيجه به مرور دختران مجرد با کاهش تعاملات اجتماعي مواجه مي شوند...

http://www.javanannews.ir/fa/News/4168/دلتنگي-هاي-يک-دختر-مجرد
بستن   چاپ