آریا جوان
آقا! شما تحصيل کرده اي، اين خرافات چيه؟!
سه شنبه 30 خرداد 1396 - 2:44:39 PM
آريا
يک بار کسي در ملاقات با برنده جايزه نوبل فيزيک، نيلز بوهر، از وي پرسيده بود که «آقاي واقعا شما معتقديد که نعل اسبي که سردر خانه روستايي تان آويخته شده، خوش شانسي مي آورد؟» البته که بوهر گفت: «خير.» «اما من فکر مي کنم خوش شانسي مي آورد چه بدان اعتقاد داشته باشيد چه نداشته باشيد.»

اگر فيزيک داني مثل بوهر نتوانسته در برابر خرافه مقاومت کند، آيا کس ديگري مي تواند؟ اخيرا در يک مطالعه دريافته اند حتي فيزيک دانان، شيمي دانان و زمين شناسان دانشگاه ام آي تي و دانشگاه هاي برجسته ديگر، به طور غريزي تمايل دارند براي حوادث طبيعي، يک غايت (هدفي از قبل معلوم) بتراشند.

در اين تحقيق، وقتي محققان، دانشمندان را در منگنه زماني مي گذاشتند (با اين استدلال که اين شرايط مي تواند تعصبات مخفي شده اشخاص را آشکار کند)، احتمال تاييد جمله اي مثل «درختان اکسيژن توليد مي کنند با اين هدف که حيوانات آن را تنفس کنند» از سوي دانشمندان، دو برابر زماني بود که وقت کافي داشتند تا دقيق تر پاسخ بدهند. [به زبان ساده تر، يعني وقتي دانشمندان ذهنيات مخفي شان را رو مي کنند معلوم مي شود که آنها هم باور دارند درختان، از جايي طوري تنظيم شده اند که براي ساير جانداران هوا توليد کنند.]

چنين ذهنياتي ممکن است ريشه دار باشند: اخيرا يک مطالعه ديگر نشان داد که صرف نظر از والدين، بچه هاي پنج تا هفت ساله، بر اساس تعصبات ذهني ترجيح مي دهند [علت] وقايع را طوري توضيح دهند که «درس عبرتي» دربر داشته باشد؛ مثل اين: «خانه فلان بچه در آتش سوخت تا ياد بگيرد که ديگر با آتش بازي نکند.»

حتي به نظر مي رسد که خداناباورها هم از يک «قدرت بزرگتر» در هراسند. سال گذشته، يک تحقيق نشان داد که بي اعتقادها-يي که خودشان گفته اند خدا را قبول ندارند - وقتي عبارتي را فرياد بزنند که [در آن] از خدا بطلبند کارهاي ترس آوري کند (مثلا «خدا اگه راست مي گي پدر و مادر ما رو غرق کن»)، احساساتي مي شوند و قلب شان تندتند مي زند؛ آنها [در چنين مواقعي] درست به اندازه مومنان استرس مي گيرند.

به نظر مي رسد اعتقاد به روح نيز گسترده است. يک روانکاو نشان داده يک سوم مردمي که مي گفتند آگاهي و فهم آدمي با مرگ به انتها مي رسد، علت فکرها و احساسات مداوم شان را به کاراکترهاي داستان هاي افسانه اي نسبت داده اند، حتي پس از اينکه آن کاراکترها مرده اند.

به نظر، در زمان هايي که ما به ياد مرگ خودمان مي افتيم ناخودآگاه بيشتر با اعتقادات مذهبي حرف مي زنيم - حتي آنهايي که بي پرده پوشي مي گويند به خدا باوري ندارند. در يک تحقيق وقتي آدم ها درباره مرگ و مير چيزي نوشتند، ميان لغاتي که براي موجودات فراطبيعي (مثل خداوند، روح يا دوزخ) استفاده مي شوند و مترادف هاي کلمه «واقعي» (صحيح يا حقيقي) پيوند بيشتري برقرار کردند. اين تاثير نوشتن درباره مرگ، ميان مسيحيان و مردمي که خودشان را غيرمذهبي مي خواندند به يک اندازه بود.

تفکر فراطبيعي، نتيجه ناآگاهي يا تلقينات نيست؛ چنين به نظر مي رسد که اين [نوع تفکر] اثر جانبي تلاش ذهن ما براي سازگاري با اجتماع است. ما نيت هاي مان (براي کارها و امور) را همانقدر به جهان طبيعي نسبت مي دهيم که به اجتماع نسبت مي دهيم.

اتفاقا يک مقاله جديد از سوي يک آزمايشگاه در دانشگاه بريتيش کلمبيا، گزارش کرد که مطالعه شوندگان، حين قضاوت درباره ديگران، بهتر خودشان را رو مي کنند. آنها در چنين موقعيتي خيلي قوي تر به خدا، امور فراطبيعي و اين مفهوم که زندگي هدفي دارد، معتقد بودند. ضمنا يکي از معدود راه هاي رسيدن به آتئيسم (خداناباوري) مي تواند اوتيسم (ناتواني ذهني) باشد. همين آزمايشگاه دانشگاه بريتيش کلمبيا دريافت که هر چه کسي بيشتر صفات اوتيستي داشته باشد، احتمال کمتري دارد که به خدا اعتقاد داشته باشد.»

ترس هم يکي ديگر از رانه هاي خردگريزي است. در پژوهشي در بريتانيا، از دانشجويان خواسته شد برخوردي با يک مدعي جادوگري را تصور کنند که پيشنهاد مي دهد آنها را طلسم کند. حدود نيمي از آنها گفتند فردي که دانشمند باشد بايد بي هيچ ترسي اين چالش را قبول کند (چون جادو و جمبل واقعي نيست) اما همه شان گفتند که اگر دقيقا خودشان در چنان موقعيتي بودند اين پيشنهاد را نمي پذيرفتند. (يعني از احتمال طلسم شدن ترسيده بودند.)

http://www.javanannews.ir/fa/News/4342/آقا!-شما-تحصيل-کرده-اي،-اين-خرافات-چيه؟!
بستن   چاپ