آریا جوان
دردسرهاي عشق
چهارشنبه 31 خرداد 1396 - 1:58:08 PM
آريا
عشق که ممکن است بر گرفته از سه حرف اول "علاقه شديد قلبي " باشد ،احساسي قوي ،بسيار لذت بخش و هيجان انگيز است .در عين حال تلاطم‌ها و نوسانات و دردسرهاي بسياري نيز به دنبال دارد که آخر کار باهم برابر مي‌شوند.
 
اگر چه يک ساعت با معشوق به سر بردن از لحاظ نشاط و لذتي که ايجاد مي‌کند با ساعت‌ها مسافرت در بهترين محل‌هاي دنيا برابري مي‌کند،اما آزار و اذيت‌هايي هم دارد که به عمق لذت و شادي‌اش ،انسان را مي‌رنجاند و غمگين مي‌کند .گاهي غم و شادي،و رنج و لذتش با هم توأم نيست به اين شکل که ابتدا فقط لذت و شادي است و پس از گذشت زماني نوبت به رنج و دردش مي‌رسد. به هر حال عشق در يک جايي و در يک مقطعي باعاشق تصفيه حساب مي‌کند .
 
عشق به دليل آنکه تمام فکر و قلب عاشق را تسخير مي‌کند، توقعات و انتظارات او را نيز از معشوق زياد مي‌کند . تمام آرزوي عاشق اين است که دلبرش نيز او را همچون وي، بي نهايت دوست داشته باشد و هر لحظه و هر جايي به ياد او باشد، و لذتي جز با او بودن را طلب نکند .لذا عاشق بدون اينکه بخواهد ،خيلي زود تبديل به يک آدم خودخواه مي‌شود و محبوبش را مي‌آزارد. او خود را ملزم به فداکاري براي محبوب مي‌داند و متقابلاً از محبوبش توقع توجه و قدر شناسي پيدا مي‌کند و از آنجا که فداکاري‌ها و مراقبت‌هايش محدود نيستند ،پس توقعات او نيز محدود نخواهند بود .

عشق احساسي افراطي و سوزنده است و شهوت را تحريک مي‌کند. عشق، عاشق را در حضور محبوب به تکلف مي‌اندازد و او را مجبور به رعايت بيشتر مسائل اخلاقي در محضر يار مي‌کند. عشق ،عاشق را سخت گير و تند خو مي‌کند.کم‌ترين خطاي محبوب که نشاني از بي مهري داشته باشند ،از نظر عاشق نابخشودني است .روح و جان عاشق ممکن است با يک کلمه محبوب ،دچار طوفاني سهمگين شود و او را به شدت بيازارد . بنابراين توقع خويشتن داري از او مشکل است . لذا خيلي زود کار به تنگنا مي‌کشد .
 
اما دوست داشتن هر چند به اندازه عشق ،فرح انگيز و لذت بخش نيست ،بسيار منطقي‌تر و آرامش بخش است.
 
آرامش حالتي است که با عشق قهر است .عاشق به هر چه برسد به آرامش نمي‌رسد .شايد دليلش اين است که عشق مخصوص خداست و تنها کسي که مي‌تواند پاسخي شايسته به عشق بدهد و آخرالامر، عاشق را با نامردي در فراق تنها نگذارد ،خداست.
 
بزرگي در قياس عشق و دوست داشتن مي‌گويد:
 
"عشق طوفاني و متلاطم و بوقلمون صفت است اما دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت .عشق با دوري و نزديکي در نوسان است. اگر دوري به طول انجامد ضعيف مي‌شود، اما دوست داشتن با اين حالات نا آشنا است، دنيايش دنياي ديگري است.
 
آرامش حالتي است که با عشق قهر است .عاشق به هر چه برسد به آرامش نمي‌رسد .شايد دليلش اين است که عشق مخصوص خداست و تنها کسي که مي‌تواند پاسخي شايسته به عشق بدهد و آخرالامر، عاشق را با نامردي در فراق تنها نگذارد ،خداست .و تنها خداست که شايستگي عشق بي قيد و شرط را دارد . به همين دليل است که تنها، عشق روحاني و معنوي ،مي‌تواند انسان را به آرامش برساند.
 
بندگان خدا همواره گرفتار معايب و احتياجاتي هستند که چون خوب تحت نظر قرار گيرند ،برجسته شده ،بسيار زننده و ناخوشايند جلوه مي‌کنند. يکي از خصوصيات عاشق اين است که محبوبش را زير ذره بين مي‌برد،و به کوچک‌ترين و طبيعي‌ترين رفتارهايش توجه مي‌کند،لذا با درک معايبش از او دل‌زده مي‌شود و به دوگانگي در احساسات دچار مي‌شود .در چنين حالاتي است که يک شخص، عشق و نفرت را نسبت به يک نفر تواما احساس مي‌کند.

عشق ،چندان ارتباطي با محاسن محبوب ندارد .ناگهاني ايجاد مي‌شود و ديوانه‌وار اوج مي‌گيرد، اما دوست داشتن به تدريج ،و در اثر درک خوبي‌هاي طرف مقابل ،و به صورت واکنشي در برابر فداکاري‌هاي او ايجاد مي‌شود. لذا روي دوست داشتن مي‌توان حساب کرد اما روي عشق نه !
 
دوست داشتن فرمول دارد .اگر به آن عمل کني قطعاً به جواب مي‌رسي . خوبي ،احسان و فداکاري ،احساس دوست داشتن را به وجود مي‌آورد . از حضرت علي عليه‌السلام نقل شده است که : الانسان عبيد الاحسان انسان بنده کسي است که به او احسان مي‌کند . و بالاحسان تملک القلوب:با احسان مالک قلب‌ها شويد.(غررالحکم)
 
اما عشق از هيچ قانون شناخته شده‌اي تبعيت نمي‌کند .شايد عقده‌هاي روحي ،نيازهاي برآورده نشده ،شناخته‌اي غلط ،احساسات کاذب و ...شخصي را در مورد ديگري به اشتباه مي‌اندازد و او را تبديل به يک اسطوره مي‌کند. مثلاً کسي که جوياي همسر مناسبي است ،ممکن است با يافتن شخصي که از نظر ظاهري ايده آل اوست ،احساس عشق را تجربه کند .اين عشق ،حسي وهمي است که در اثر نياز و فشار غريزه به وجود آمده است .لذا به اندازه اوج همان نياز نيز قدرتمند مي‌شود.

http://www.javanannews.ir/fa/News/4348/دردسرهاي-عشق
بستن   چاپ