بزرگنمايي:
کلر گرفيک، مدير نمايشگاههاي گالري عکاسان لندن که ميزبان
نمايشگاهي با موضوع نظريههاي توطئه و با عنوان "هفته توطئه" بود، ميگويد:
"اخبار جعلي و نظريههاي توطئه به هيچ وجه چيز جديدي نيست. ولي امروزه به
شکلي بيسابقه به جريانها و انديشههاي غالب راه يافتهاند. هر کسي
ميتواند نظريههاي توطئه را از طريق اينترنت به خوردِ ديگران دهد. امکان
نشر و انعکاس آنها به شکلي تصاعدي بالا رفته است".
گرفيک ميگويد: "ما به اين نتيجه رسيديم که از طريق
داستانهاي مربوط به يوفوها بهتر ميتوانيم مشکلات و مسايل روز جهان را درک
کنيم. امروزه اين تصور وجود دارد که اگر جهان با نگاه شما مطابقت نکند،
ميتوانيد واقعيت خودتان را از طريق اينترنت خلق کنيد. ديگر لازم نيست
عقايدتان را با واقعيتهاي جهان تطبيق بدهيد".
به اعتقاد گرفيک، همين نکته به تقويت نظريههاي توطئه دامن
زده است. از نظر او، تسلط نظريههاي توطئه بر فضاي حاکم يکي از عوامل تغيير
سياست در جهان است: "حتي ميشود گفت که دونالد ترامپ هم محصول همين فرهنگ
جديد نظريه توطئه است؛ انفجار توطئه در جهان اينترنت باعث شده شخصيتي مثل
او توليد شود".
اما چه کساني به نظريههاي توطئه متوسل ميشوند؟ پاسخ گرافيک
اين است: "آدمهايي که فکر ميکنند دنيا آن واقعيتهايي را که آنها
ميخواهند به آنها نميدهد. آنها دوست دارند که در اين دنياي عظيم و
پيچيده، روايتي را پيدا کنند که همه چيز را بستهبندي و محدود کند، حتي اگر
اين روايت از نظر ديگران واقعاً عجيب و باورنکردني باشد. آدمها به طور
غريزي سعي ميکنند هر جور که بتوانند به چيزها معنا بدهند".
در اين دنياي تيره توطئهها، عکس نقشي حياتي ايفا ميکند.
بسياري از نظريههاي توطئه استدلالهاي خود را بر "شواهدي" مبتني ميکنند
که عکس در اختيار فضاي عمومي گذاشته است.
گوردن مکدونالد، برگزارکننده لحظههاي تفرقهانداز، در اين
باره اين طور توضيح ميهد: "دليلش اين است که عکس رايجترين و پذيرفته
شدهترين مدرک شاهدان عيني است. دخالت ماشيني [به اسم دوربين] اين توهم را
ايجاد ميکند که در عکاسي، مشاهده ما خالي از پيشداوري است. به جز اين،
عکس را خيلي راحت ميشود توزيع و مصرف کرد، به اين معني که به راحتي
ميتوان از کنار اطلاعات مربوط به يک عکس رد شد، ولي خواندن متن زمان و
تلاش ميبرد".
اين ايده که دوربين هرگز دروغ نميگويد بدون شک نادرست است.
در زير، درباره عکسهايي صحبت ميکنيم که عمدتاً نظريهپردازان توطئه و
کساني که به امور فراطبيعي علاقهمند اند براي "اثبات" اعتقادات خود از آن
ها سود جستهاند.
بشقابپرندهها
در سال 1979، استيونس کتابي با عنوان "يوفو: ارتباط از خوشه
پروين" منتشر کرد. او در اين کتاب به بررسي ادعاهاي کشاورزي سوييسي به نام
بيلي مير ميپردازد که ميگفت با افرادي از مجموعه فلکي خوشه پروين در
ارتباط بوده است و براي اثبات حرفهاي خود عکسهايي هم در اختيار دارد.
عکسهاي مير مجموعهاي از مناظر طبيعي بودند که در آنها شکلهاي فلزي
مدوري در فضا معلق ديده ميشدند. استيونس در کتاب خود عکسهاي مير را با
آزمايشهايي شبهعلمي مورد ارزيابي قرار ميدهد. اين روشها و آزمايشها که
مبتني بر اولين تکنولوژيهاي ديجيتالي بودند صحت عکسها را تأييد ميکنند؛
و بنابراين، استيونس نيز به اين نتيجه رسيد که در عکسها هيچ دستکاري صورت
نگرفته است.
استيونس اين امکان را در نظر نميگيرد که شايد عکسها به
روشهايي غير ديجيتالي جعل شده باشند (مثلاً شايد مير "سفينههاي" خود را
با سيمهايي نامرئي از درختهايي آويزان کرده که در عکس ديده نميشوند). آن
طور که مکدونالد ميگويد: صِرف اين که عکسها واقعي باشند، يعني تصاويري
واقعي باشند که با دوربيني واقعي گرفته شده باشند، به اين معني نيست که از
همان چيزهايي هستند که عکاس ادعا ميکند. مکدونالد که درباره يوفوها تحقيق
کرده است متوجه نکتهاي ميشود و آن اينکه بشقابپرندهها را هميشه مرداني
سفيدپوست در مناطقي دور از شهرها مشاهده ميکردند نه کساني که در شهر
زندگي ميکردند؛ مثلاً در کوههاي آلپ در سوييس، بيابانهاي نوادا، و مناطق
روستايي آرژانتين و مکزيک. هيچ وقت تا به حال نشنيدهايم که مثلاً 10 هزار
نفر سفينهاي را در خيابان آکسفورد [خياباني پر رفتوآمد در مرکز لندن]
مشاهده کنند.
راما، موجودي فضايي
گزارش مشاهده و رصد يوفوها دههها دست به دست ميشد. عکس
موجودات فضايي و سفينهها و بشقابپرندهها همه جا ديده مي شد. اما
مکدونالد تنها يک عکس در ذهن دارد که ظاهراً آن طور که ادعا شده نه از يک
موجود فضايي که توسط آن گرفته شده است: موجود فضايي مهربان و دوستداشتني،
که شخصيت ماجراي آدمرباييِ نه چندان معروفي بود که ظاهراً در سالهاي دهه
1980 در شهر بوتوکاتوي برزيل ميگذشت.
مکدونالد ميگويد: داستان از اين قرار است که يک آقاي برزيلي
به نام خوا والريو داسيلوا و پسر بزرگش توسط موجودي فضايي به نام راما به
طور مرتب دزديده ميشوند. راما آنها را به سياره خودش ميبرد تا براي
افزايش جمعيت سياره به کار گرفته شوند.
استيونس چند عکس با پرسپکتيو جوي بازتوليد کرد (پرسپکتيو
هوايي يا جوي به اثري گفته ميشود که اتمسفر يا جو روي تصوير يک شيء
ميگذارد و باعث ميشود دورتر به نظر آيد) که در آنها موجودي انساننما و
سايهوار ديده ميشد که آن طور که مدعيان ميگفتند راما، رفيق
فرازمينيشان، است. عکس عجيبي هم از بخش پاييني صورت داسيلويا بود، که
سبيلهاي پرپشت او را نشان ميداد. ميگفتند اين عکس را هم راما گرفته است.
مکدونالد ميگويد: چيزي که مردم به آن ميگويند "اثبات از طريق عکس"
واقعاً چيز غريبي است. البته خيليها ادعا ميکنند که ربوده شدهاند، ولي
اينکه يکي يک دوربين کامپکت قرض بگيرد و جايي مخفياش کند، و بعد آن را با
خودش به يک سياره ديگر ببرد و عکس بگيرد - من که چنين چيزي تا به حال
نشنيدهام.
سفر به ماه
يکي از مشهورترين و پرمناقشهترين نظريههاي توطئه اين است که
همه آن شش سفري که در بين سالهاي 1969 تا 1972، توسط برنامه فضايي آپولو
به ماه صورت گرفته است دروغ و شايعه بوده، و عکسهايي هم که سازمان فضايي
آمريکا، ناسا، از اين سفرها در اختيار عموم گذاشته همه جعلياند. نخستين
کسي که از اين نظر دفاع کرد بيل کيسينگ، يکي از اعضاي سابق نيروي دريايي
آمريکا، بود. او در کتاب خود با عنوان "ما هرگز به ماه نرفتيم: کلاهبرداري
سي ميليون دلاري آمريکا" که در سال 1976 منتشر شد، اين تئوري را ارائه کرد.
کساني که فکر ميکنند مأموريتهاي پروژه آپولو ساختگي بوده
معتقداند که انگيزه ناسا براي فريب دنيا اين بوده که اين تصور را القا کند
که آمريکا در نبرد فضايي، روسها را شکست داده است، حال آن که واقعيت چيز
ديگري بوده است. مکدونالد ميگويد: "کيسينگ آدم بسيار تحصيل کردهاي بود و
عميقاً به نظريه خودش اعتقاد داشت، و به شکلي بسيار تحليلي روي آن کار
کرده بود. وقتي ملاحظات و مشاهداتش را ميخوانيد ميبينيد که کاملاً
منسجماند. به همين دليل هم مردم حرفش را باور کردند". کيسينگ و هواداران
او که بسياريشان همچنان سفر به ماه را رد ميکنند، تمرکز خود را بر نکات
مشکوک و غريب عکسهاي ناسا گذاشتهاند. اين عکسها را ميتوانيد رايگان از
وبسايت ناسا تهيه کنيد.
مکدونالد در اين باره ميگويد: طرفداران نظريه توطئه
استدلالهاي مختلفي ميآوردند: در عکسها و مکانهاي مختلف، پسزمينهها
يکي است؛ سايههاي تختهسنگها و فضانوردان مسيرهاي مختلفي را طي ميکنند؛
با توجه به تجهيزاتي که در اختيار داشته اند، تعداد عکسهايي که گرفتهاند
خيلي زياد است.
البته مکدونالد يادآور ميشود که ناسا به تمام اين
استدلالها پاسخ داده است. با اين حال، همچنان استدلالهاي کيسينگ طرفداران
و خريداران زيادي دارد، چون به طور کلي انگيزهاي براي تقويت نظريههاي
توطئه به دست ميدهد: عدم اعتماد به حکومتها و صاحبان قدرت.
مکدونالد چنين ادامه ميدهد: ماجرا درست مثل همان داستان
يوفوها است. اغلب با اين ايده مواجه ميشويم که حکومتها چيزهايي را پنهان
ميکنند. به طور کلي هميشه در نظريههاي توطئه، با تقابل "ما و آنها" مواجه
هستيم (اگر غير از اين باشد، پس واقعاً چه کساني دارند توطئه ميکنند؟) و
معمولاً هم "آنها" همان حکومتها هستند.
حيات در مريخ
انسان سالها است که درباره امکان حيات در کره مريخ حدس و
گمانهايي زده است؛ و جاي تعجب نيست که وقتي ناسا موفق شد در سال 2012،
روبات کاوشگر خود با نام "کنجکاوي" را بر سطح مريخ فرود بياورد، نظريههاي
توطئه نيز از آن سو سر بر آوردند. مکدونالد ميگويد: مردم همه جور چيزي بر
سطح مريخ ميديدند؛ صورتها و فرمهاي [انسان]، اهرام، و حشرات. و هر چه
هم ناسا تأکيد ميکند که اينها چيزي جز سايه و بازيهاي نور نيست،
نظريههاي توطئه نيز بيشتر صداي مخالفت خود را بلند ميکنند. راستش، ناسا
در جنگي مدام با نظريههاي توطئه به سر ميبرد. بعضي از ادعاهاي طرفداران
نظريههاي توطئه در اين مورد واقعاً مضحکاند - ظاهراً در يکي از عکسها
فردي شبيه الويس پريسلي ديده ميشود. ولي بعضي ديگر موفق شدهاند براي خود
جايگاهي در بين مردم پيدا کنند؛ به نظر بيشتر قانع کننده ميآيند.
مثلاً، سال گذشته خيليها ميگفتند در يکي از عکسهاي Curiosity از زمين باير مريخ دو هرم ديده ميشوند، و آن را مدرکي براي تمدني گمشده در سياره سرخ ميدانستند.
مکدونالد ميگويد: نظريههاي توطئه درباره حيات در مريخ
جالباند، چون بر خلاف ماجراي سفر به ماه، حرفي از جعلي بودن نميزنند،
بلکه ميگويند ناسا حيات موجودات فضايي را عملاً ثبت کرده است. و از
آنجايي که مردم در عکسها اهرام و مجسمههايي به فرم انسان ميديدند، نه
فقط ميگفتند که زماني موجوداتي فضايي در مريخ زندگي ميکردند بلکه شايد آن
شکل زندگي خود ما بوديم.